رحلت پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) ------------------------------------------ پيامبراكرم صلي الله عليه و آله وسلم خاتم الانبيا حضرت محمد بن عبدالله در سال ۵۷۱ م كه مصادف با روز جمعه هفده ربيع الاول بود، در مكه چشم به جهان گشود و در چهل سالگي از طرف خداوند متعال به پيامبري برگزيده شد. حدود سيزده سال در مكه به صورت پنهان و نيمه پنهان به تبليغ دين اسلام پرداخت. سپس در نتيجه فشارهاي روزافزون كفار و مشركان به مدينه هجرت كرد. پس از ده سال تبليغ و تبيين احكام نوراني اسلام و تشكيل نخستين حكومت اسلامي در سن ۶۳ سالگي در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال يازدهم هجري به نداي حق لبيك گفت و چشم از جهان فاني فرو بست. سفارش به عترت و كتاب خدا پس از برگشتن از «حجة الوداع» پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم به مناسبت هاي مختلف از رحلت خود سخن به ميان مي آوردند و ياران و پيروانشان را آماده مي كردند كه اوضاع پس از رحلت پيامبر را بتوانند تحمل كنند. نقل مي كنند در اين ايام فراوان خطبه مي خواندند و مردم را نصيحت مي كردند و از فتنه هاي پس از خود باخبر مي ساختند. از جمله به آنها توصيه مي كردند: «مبادا پس از من از سنت من دست برداريد و به بدعت گذاري در دين بپردازيد. بدانيد كه بعد از من با فتنه ها و آزمايش هاي زيادي مواجه خواهيد شد. اگر مي خواهيد در همه اين پيشامدها از خطر در امان باشيد، از كتاب خدا و عترت من دست برنداريد. اي مردم، من در بين شما اين دو چيز را به يادگار مي گذارم و در روز قيامت از آنها سؤال خواهم كرد». وداع با مردم پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم در يكي از آخرين روزهاي حيات مباركشان، در حالي كه علي عليه السلام دست راست و فضل بن عباس دست چپ او را گرفته بودند به مسجد آمدند و براي مردم خطابه اي را با اين عبارت خواندند: «اي مردم طولي نخواهد كشيد كه من از ميان شما به عالم بقا منتقل شوم. بنابراين به هركس وعده اي دادم يا به هركس مديونم، آن را از من طلب كند تا به جاي آورم. اي بندگان خدا، جز از طريق اطاعت خدا كسي به خيري دست نيافته، از شرّ و بدي ها دور نمي شود. كسي ادعا نكند كه بدون عمل رستگار شده است. هيچ آرزومندي بدون تبعيت از احكام الهي رضاي خدا را به دست نمي آورد. سوگند به خدايي كه مرا به پيامبري مبعوث كرد، انسان از عذاب الهي جز از طريق رحمت خدا و عمل صالح نجات پيدا نخواهد كرد. منِ پيامبر هم اگر به گناه و معصيت آلوده شوم هلاك خواهم شد». آخرين نماز جماعت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم همان گونه كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله وسلم اولين نماز را به همراه حضرت خديجه و علي بن ابيطالب عليه السلام به جماعت خواندند، در پايان عمر مباركشان نيز آخرين نماز را در مسجد و به جماعت به جاي آوردند. نقل كرده اند در آخرين ساعات حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم در حالي كه در بستر بيماري بودند ناگهان صداي اذان بلال حبشي را شنيدند و متوجه شدند وقت نماز فرا رسيده است. رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم به علي بن ابيطالب و فضل بن عباس فرمودند: «كمك كنيد تا به مسجد بروم». چون به كمك آن دو به مسجد رسيدند، نماز را به جماعت به جا آوردند و اين آخرين نماز جماعت آن حضرت بود. بعد از آن كه به خانه برگشتند ديري نگذشت كه روح مباركشان به ملكوت اعلا و جوار قرب حضرت حق پرواز كرد. سخنان كوتاه از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فضيلت كسب حلال اَلعِبادَةُ سَبْعَةُ اَجْزاءٍ، اَفْضَلُها طَلَبُ الحَلالِ؛ عبادت هفت جزء دارد كه با فضيلت ترين آن كسب حلال است. برترين نوع جهاد اَفْضَلُ جَهادِ اُمَّتي اِنْتظارُ الفَرَجِ؛ برترين جهاد امت من منتظر فرج بودن است. اهميت حسن خلق اَفْضَلُكُم اِيمانا اَحْسَنُكُمْ اَخْلاقا؛ با فضيلت ترين شما از نظر ايمان خوش اخلاق ترينِ شماست. اثر حسن خلق حُسْنُ الْخُلْقِ وَ يُثْبِتُ المَوَدَّةَ؛ اخلاق نيكو دوستي را پايدار مي سازد. ذم عمل بدون علم مَنْ عَمِلَ عَلي غَيْرِ عِلْمٍ كانَ ما يُفْسِدُ اَكْثَر مِمّا يُصْلِحُ؛ كسي كه بدون آگاهي اقدام به كاري كند، زيان و خراب كاري اش از اصلاحش بيشتر خواهد بود. توصيه به كارهاي خير لا تَعْمَلُ شَيْئا مِنْ الخَيْرِ رِئاءا وَ لا تَدَعَهُ حَياءا؛ هيچ كار خيري را از روي ريا انجام نده و هرگز به بهانه شرم و حيا كار خيري را ترك مكن. زهد چيست؟ الزُّهْدُ فِي الدُّنيا قَصْرُ الاَمَلِ وَ شُكْرُ كُلّ نِعْمَةٍ وَالوَرَعُ عَنْ كُلِّ ما حَرَّمَ اللّهُ؛ زهد در دنيا عبارت است از كوتاه كردن آرزوها و سپاس گزاردن در برابر همه نعمت ها و پرهيز كردن از تمام آنچه خداوند حرام كرده است. فضيلت بي نيازي نِعْمَ العُونُ عَلي تَقْويَ اللّهِ الغِني؛ دارايي و بي نيازي چه كمك كار خوبي است براي پارسايي. فضيلت احترام به پدر و مادر نَظَرُ الوَلَد اِلي والِدَيْه حُبّا لَهُما عِبادَةٌ؛ نگاه كردن فرزند به چهره پدر و مادر از روي محبت عبادت است. ذم غضب اَلغَضَبُ يُفْسِدُ الايمانَ كَما يُفْسِدُ الخِلَّ العَسَلَ؛ خشم ايمان را تباه مي كند همان گونه كه سركه عسل را فاسد مي سازد. سرنوشت عالم بي عمل مَنْ تَعَلَّمَ العِلْمَ وَ لَمْ يَعْمَلْ بِما فِيهِ حَشَرَهُ اللّهُ يَوْمَ الِقيامَةِ اَعْمي؛ كسي كه دانش بياموزد ولي به آن عمل نكند، خداوند در روز قيامت او را نابينا محشور مي كند.
نحوه شهادت امام رضا ( عليه السّلام ) -------------------------------------------------------------------------------- حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در سال 148 هـ .ق در شهر مدينه متولد شد،[1] و در ماه صفر سال 203 هـ .ق در سن 55 سالگي در شهر طوس خراسان به شهادت رسيد. در باب شهادت ايشان تقريباً تمام علماي شيعه و عده زيادي از علماي اهل سنت قائلند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده اند. درباره عامل شهادت اختلاف نظر و اقوالي وجود دارد كه به آنها اشاره خواهيم كرد. قول مشهور اين است كه آن حضرت توسط مأمون خليفه عباسي مسموم شده و به شهادت رسيده اند. برخي از علماي اهل سنت قائلند كه مأمون، امام رضا ـ عليه السّلام ـ را مسموم نكرده است. و براي اين گفته خود دلائلي هم ذكر مي كنند. از جمله آن دلائل اين است كه مأمون دختر خود را به همسري امام جواد ـ عليه السّلام ـ درآورد. مأمون به برتري امام رضا ـ عليه السّلام ـ در برابر علما استدلال مي كرد. بعد از درگذشت امام رضا ـ عليه السّلام ـ مأمون بسيار ناراحت و غمگين بود و... در ادامه خواهيم گفت كه به هيچ يك از دلائل در اين رابطه نمي توان استناد كرد. عده اي از علماي اهل سنت قائلند كه ايشان مسموم شده اند و عامل جنايت، عباسيان (غير از مأمون) بوده اند. به عنوان نمونه ابن جوزي مي گويد: «وقتي عباسيان ديدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولايتعهدي) و به دست علويان افتاد، امام رضا ـ عليه السّلام ـ را مسموم كردند.[2]» اين قول نيز چندان صحيح به نظر نمي رسد چرا كه «بيشتر مورخين و روات اجماع دارند كه مأمون سم را به امام ـ عليه السّلام ـ داده نه غير او»[3]. علاوه بر اينكه مأمون براي اين كار انگيزه هم داشته كه به آن اشاره خواهد شد. رواياتي از امام رضا ـ عليه السّلام ـ وارد شده است كه در اين روايات آن حضرت شهادت خويش را پيشگويي كرده اند و عامل اين جنايت را مأمون دانسته اند. امام رضا ـ عليه السّلام ـ به هرثمه بن اعين مي گويد: «موقع مرگ من فرا رسيده است اين طاغي (مأمون) تصميم گرفته مرا مسموم كند...»[4]. شهيد مطهري مي نويسد: «قرائن نشان مي دهد كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ را مسموم كردند و يك علت اساسي همان قيام بني العباس در بغداد (بر عليه مأمون) بود. مأمون در حالي حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ را مسموم كرد كه از خراسان به طرف بغداد مي رفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش مي دادند. به او گزارش دادند كه بغداد قيام كرده او ديد كه حضرت رضا ـ عليه السلام ـ را نمي تواند عزل كند و اگر با اين وضع بخواهد برود آنجا كار بسيار مشكل است. براي اينكه زمينه رفتن آنجا را فراهم كند و به بني العباس بگويد كار تمام شد حضرت را مسموم كرد و آن علت اساسي كه مي گويند و قابل قبول هم هست و با تاريخ وفق دارد همين جهت است»[5]. به نظر مي رسد انگيزه اصلي مأمون در به شهادت رساندن امام رضا ـ عليه السّلام ـ همين مطلبي باشد كه ذكر شد. چرا كه قيام عباسيان در بغداد جز به خاطر ترس از روي كار آمدن علويان نبوده است. طبري مي نويسد: «مأمون نامه اي به بني عباس در بغداد نوشت و مرگ علي بن موسي ـ عليه السّلام ـ را به آنان اعلام كرد و از آنان خواست كه به اطاعت او درآيند زيرا دشمني آنان با او جز با بيعت وي با علي بن موسي ـ عليه السّلام ـ نبوده است.[6] از ديگر موجباتي كه مورخان در قتل امام رضا ـ عليه السّلام ـ ذكر كرده اند، كينه اي مي دانند كه مأمون از امام رضا ـ عليه السّلام ـ به دل گرفته بود. طبرسي مي نويسد: علتي كه موجب شد مأمون امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به شهادت برساند اين بود كه آن حضرت بي محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام مي كرد. در بيشتر موارد در مقابل او قرار مي گرفت كه موجب عصبانيت و كينه او مي شد...»[7]. همانگونه كه بيان شد از نظر روايات شيعي شكي نيست كه مأمون حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ را مسموم كرد.[8] امّا اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است؟ روايات چندي وجود دارد كه به آنها اشاره مي كنيم. روايتي را شيخ مفيد از عبدا... بن بشير نقل كرده كه عبدا... گفت: مأمون به من دستور داد كه ناخنهاي خود را بلند كنم... سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همة دو دست خود بمال... سپس نزد امام رضا ـ عليه السّلام ـ رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار، من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند»[9]. روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ انگور دوست مي داشت پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبه هاي آن به مدت چند روز سوزنهاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را كشيده و به نزد آن بزرگوار آوردند... آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد».[10] روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: مأمون امام رضا ـ عليه السّلام ـ را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.[11]» بنابراين، ادله اي كه اهل سنت ذكر كرده اند كه مأمون امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به شهادت نرسانده بي اساس مي باشد. چرا كه مأمون فردي بود كه به خاطر حكومت، برادر خويش امين را به قتل رساند و محبوبيت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در نزد او از برادرش بيشتر نبود. و گريه ظاهري او بعد از مرگ امام ـ عليه السّلام ـ به جهت منحرف كردن اذهان علويان و طرفداران امام رضا ـ عليه السّلام ـ بوده است. «بعد از شهادت امام رضا ـ عليه السّلام ـ شيعيان بدن شريف آن حضرت را در خراسان تشييع كردند. اين تشييع جنازه به حدي پر شور بود كه تا آن زمان مثل آن ديده نشده بود، همه طبقات در تشييع جنازه امام حاضر شدند»[12]. امام رضا ـ عليه السّلام ـ در سال 203 هـ.ق در شهر طوس به خاك سپرده شد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: پىنوشتها 1ـ زندگي سياسي هشتمين امام:جعفر مرتضي حسيني. 2ـ پيشوايان، سيد كاظم ارفع. 3ـ حضرت رضا(ع)، فضل الله كمپاني.[1] . شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، بي تا، ج 2، ص 261. [2] . باقر شريف القرشي، حياة الامام علي بن موسي الرضا(ع)، قم، نشر سعيد بن جبير، 1372ش، ج 2، ص 371. [3] . همان. [4] . محمد بن جرير بن رستم طبري، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضي، 1363، ص 178. [5] . مطهري، مرتضي، سيري در سيره ائمه اطهار، تهران، صدرا، چاپ بيست و هفتم، 1384، ص 210. [6] . محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، چاپ دوم، 1364، ج 13، ص 5676. [7] . فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، قم، مؤسسه آل البيت(ع)، 1417، ج 2، ص 80؛ شيخ مفيد، همان، ج 2، ص 260. [8] . مطهري، مرتضي، همان، ص 211. [9] . شيخ مفيد، همان، ج 2، ص 262ـ261. [10] . همان، ص 262. [11] . فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 83ـ82. [12] . باقر شريف القرشي، همان، ص 375.
شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام -------------------------------------------------------------------------------- در نيمه ماه رمضان سوم هجري، اولين فرزند علي عليهالسلام و فاطمه سلام الله عليها به دنيا آمد. پس از ولادت، نامگذاري از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاري پروردگار ماند. تا اينكه جبرئيل ،امين وحي، فرود آمد و گفت: « خدايت سلام ميرساند و ميگويد چون علي براي تو همانند هارون براي موسي است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون عليه السلام يعني شبّر قرار ده!» رسول خدا فرمود: « زبان من عربي است و شبّر، عبري است.» جبرئيل گفت: « شبّر در زبان عرب به معناي« حسن» است.» به اين ترتيب، كودك، حسن نام گرفت. تنها كنيهي آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترين القابش« سيد» و «سبط» و «تقي» است. نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفتهاند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمويشان، سپردند تا او را از شيري كه به خاطر زايمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شير دهد. بعدها نيز رسول خدا براي امام حسن، ادعيهي عافيت و حرزهاي مخصوص چشمزخم را خواندند. ذكر امام در قرآن ذكر امام حسن عليه السلام در قرآن : قرآن مجيد مشتمل است بر يادكردي از شخصيتها، از خوبان يا از بدان، ليكن اين يادكرد گاهي همراه با ذكر نام است(همانند آنچه درباره موسي و فرعون ذكر شده است) و گاه فقط با توصيف، و بدون ذكر نام.( همانند آنچه درباره امام علي عليهالسلام نازل شده است.) درباره امام حسن عليه السلام نيز آياتي به صورت توصيف و بدون ذكر نام نازل شده است؛ همانند آيه تطهير ، آيه ذوي القربي و آيه اولي الامر. رابطه امام حسن عليه السلام و رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم : امام حسن عليه السلام بيشتر از هفت سال با رسول خدا زندگي نكرد، ولي در همين مدت به شدت مورد عنايت آن حضرت بود و استفادههاي علمي و تربيتي فراواني برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسيار فراوان بوده و آن حضرت، گاهي نوهاش را در كارهاي بزرگي همانند بيعت رضوان و مباهله با نصاراي نجران هم شركت ميداده است. رسول خدا دربارهي او تعريف و تمجيدهاي فراواني نموده است كه امام بعدها به مناسبتهاي مختلف، از آنها براي معرفي شخصيت الهي خويش سود جست. امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله عليها امام حسن عليه السلام با مادر خود، فاطمهي اطهر، رابطهاي عميق و متعالي داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازيهاي كودكانه ميكرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشويق مينمود. حسن نيز گزارش سخنان رسول خدا را پيش از هر كس، از مسجد به مادر ميرساند و گاه در عبادت مادر دقت ميكرد و از آن درسها ميگرفت. اين ارتباط صميمي در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا كه اين دو به همراه هم و با تن و قلبي آزرده به زيارت قبر رسول الله و بقيع ميرفتند و شگفت آن كه اين رابطه پس از ارتحال مادر نيز باقي ماند؛ به طوري كه فاطمه پس از وفات دستهاي مجروح خويش را از كفن بيرون آورد و حسنش را در آغوش كشيد. امام حسن نيز سالها بعد در حضور دشمناني همانند معاويه و مغيره بن شعبه مصيبت مضروب شدن مادر را يادآور شد. امام حسن در دوران پيش از خلافت پدر : از اين دوران اطلاع زيادي در دست نيست. فقط اين مقدار مسلم است كه امام عليه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روي دلسوزي در تأمين رفاه پدر ميكوشيده و گاه همراه او در برخي فعاليتهاي اجتماعي شركت ميكرده است( همانند شركت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعيد)، و گاه پارهاي مأموريتهاي مهم را از طرف پدر عهدهدار بوده است (همانند آبرساني به منزل عثمان در حال محاصره.) سياستهاي عملي امام حسن عليه السلام كاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هيچيك از جنگها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام اين دورهي 25 ساله شركت ننموده است. در دوران خلافت پدر امام حسن عليه السلام با پدر، از آغاز خلافت تا شهادت : امام حسن از آغاز بيعت مردم با حضرت علي عليه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قويترين بازوي آن حضرت عمل كرد. در جريان بيعت، حضوري جدي داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفين و نهروان حاضر بود. پيش از جنگ جمل هم به همراه عمّار ياسر و قيس بن سعد به كوفه رفت و با سركوبكردن فتنهي ابو موسي اشعري ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جاي پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهياش كند كه با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربتخوردن پدر نيز تمام تلاش خود را براي بهبود و استراحت آن حضرت به كار بست و در پايان به وصاياي او گوش سپرد. جانشيني پس از شهادت پدر حضرت علي عليه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصي خود تعيين كرد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز قبل از آن به دو گونه اين وصايت را اعلام كرده بودند؛ يكي به صورت تصريح به امامت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصريح به امامت اوصياء دوازدهگانهي خود، با ذكر اسامي آنها. امام پس از خلافت امام حسن عليه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران كوتاه خلافت ظاهري): دوران كوتاه چند ماهه خلافت ظاهري امام حسن عليه السلام، پر ماجرا سپري شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علي عليه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخناني شيوا تلويحاً مردم را به بيعت با خويش فراخواندند. پس از سخنراني و با تبليغ نافذابن عباس مردم كوفه با آن حضرتبيعت كردند. امام نيز بيعتشان را براين اساس كه از او پيروي كنند و با هر كس جنگيد، بجنگند و با هر كس صلح كرد، صلح كنند، پذيرفت؛ و سپس به تحكيم پايههاي حكومت خويش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اكثر فرمانداران مناطق را كه به دست پدرش نصب شده بودند، تثبيت نمود و برخي را تغيير داد. جاسوسهاي معاويه را پيدا كرد و گردن زد، نامهي تندي به وي نوشت و او را تهديد به جنگ نمود. نامهنگاري ميان حضرت و معاويه ادامه يافت تا اينكه معاويه لشكري عظيم به سوي عراق گسيل داشت و حضرت نيز درصدد تهيه لشكري براي مقابله با او برآمد. صلح امام مهمترين حادثه در زندگي امام حسن عليهالسلام جريان صلح معاويه با آن حضرت است. تحليل اين حادثه ضروري به نظر مي رسد زيرا خود امام صلحش را حجتي بر آيندگان ميداند؛ يعني بر اساس عملكرد حضرت، وظيفه انسان نيز در شرايط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است. بررسي مقدمات و شرايط و عللي كه صلح را ايجاب كرد و دقت در كيفيت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشكافي نتايج شيرين صلح براي جناح حق و ضربههاي سهمگين آن بر جناح باطل بهخوبي روشن ميكند كه صلح آن حضرت در حقيقت انقلاب سبزي بود كه زمينه انقلاب سرخ حسيني را فراهم ساخت و اين نرمش قهرمانانه در كنار آن جنبش ظلمستيزانه، پايهريز انقلاب علمي امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در عصر طلايي خلأ انتقال قدرت از بنياميه به بنيعباس گشت و به اين ترتيب، اسلام ناب محمدي كه در تشيع جلوهگر بود، نهال خود را آبياري نمود و به درخت تنومندي تبديل كرد. امام پس از صلح تا شهادت تمامي تلاش امام حسن پس از قبول صلح اين بود كه فوايد مورد نظرش را از صلح به نتيجه برساند و بر اين اساس در تمام اين مدت به حفظ نيروهاي كيفي و خالص ، بازسازي نيروهاي خسته و وازده و تفسير صحيح اسلام پرداخت. عملكرد دشمنشكن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود كه معاويه را به فكر شهادت آن حضرت انداخت. صورت و شمايل امام امام حسن عليه السلام به رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از همه شبيهتر بود. زيبايي بينظيري داشت.رنگش سفيد بود و اندكي متمايل به سرخ، چشمانش درشت و سياه، و محاسنش انبوه. جثهاي قوي، تنومند و چهارشانه داشت. مويش مجعد (فردار) و قامتش متوسط بود. سيرت و فضائل و مناقب امام : شمارش مناقب هيچيك از اهل بيت عصمت عليهم السلام ممكن نيست. در زيارت جامعه خطاب به آنان ميگوييم: « سروران من! ستايش شما را شماره نتوانم كرد و به آنچه در شأن شماست نتوانم رسيد و به اندازه و قدرتان وصف نتوانم گفت.» امام حسن عليه السلام نه تنها از اين خطاب مستثني نيست بلكه به خصائصي از قبيل« سبط اكبر» بودن نيز برخوردار است. حلم بيپايان، علم فراوان، جود و عبادت، زهد و بلاغت، تواضع و شجاعت آن حضرت، نه دوست بلكه دشمن را به اعتراف و اعجاب واداشته است؛ و فضيلت و افتخار، آن است كه دشمن به آن گواهي دهد. معجزات امام : از معجزات آن حضرت جز اندكي در تاريخ نقل نشده است( همانند اينكه پدر را پس از شهادتش به صورت زنده به گروهي نشان داد.) و نيز نمونههايي از استجابت دعا و نفرينهاي آن حضرت (همانند رطب دادن نخلي خشكيده به دعاي او.) ولي اكثر معجزات و كرامات حضرت در اخبار از غيب و پيشگوييها تجلّي كرده است. شهادت امام تلاش موفق امام حسن براي بهكرسي نشاندن اهداف صلح باعث شد كه معاويه طرح قتل حضرت را پيگيري نمايد تا بتواند به خواسته ديرين خود يعني تبديل خلافت اسلامي به سلطنت موروثي، جامهي عمل بپوشاند. به اين ترتيب سمي مهلك تهيه كرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند. حضرت پس از مدتي درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجري به لقاء الله شتافت. برادرش امام حسين عليه السلام، جنازهي او را پس از تغسيل و نماز براي دفن به سوي مسجد و روضه پيامبر برد ولي سرانجام بر اثر ممانعت بنياميه در بقيع به خاك سپرد. ثواب عزاداري و گريه بر امام حسن رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم سالها پيش از شهادت امام حسن فرموده بود : « هر كس بر حسن گريه كند، چشمش روزي كه ديدهها كور مي شوند (روزقيامت)، كور نمي شود و هركس در مصيبت او اندوهگين شود، روزي كه همه دلها اندوهگين است، غم و اندوهي ندارد. زيارت حسن مايهي استواري قدمها در قيامت است.» شاگردان و ياران امام نام بيش از 30 نفر از شاگردان و ياران آن حضرت در تاريخ ثبت شده است. همسران امام بررسي موضوع زنان امام حسن عليه السلام بسيار لازم است زيرا زشتترين تهمتي كه به حضرت از طرف دشمنان و دوستان نادان زده شده است، كثرت اغراقآميز ازدواجها و طلاقهاي اوست؛ تا جايي كه برخي، تعداد همسران آن حضرت را 400 نفر گفتهاند. مجموعه زناني كه نام خود و پدرشان در تاريخ ثبت است و به عنوان همسر حضرت ذكر شدهاند، صحيح يا ناصحيح، به ده نفر نميرسد؛ و در حقيقت بنياميه خواستهاند با تهمت لذتطلبي مفرط به آن حضرت، صلح او را به صورتي تحريفيافته تفسير كنند. فرزندان امام كمترين عددي كه درباره فرزندان حضرت نوشتهاند 7 نفر و بيشترين عدد 23 نفر است. شيخ مفيد ، فرزندان حضرت را 15 نفر ميداند( هشت پسر و هفت دختر.) از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نيز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نياوردند و به همين جهت نسل تمامي سادات حسني به آن دو پسر ديگر كه فرزند پسر آورده اند زيد و حسن مثنّي) منتهي ميگردد. در سلسله سادات حسني، دانشمندان، سلاطين، محدّثان و انقلابيون متعددي وجود دارد.
ارتش خصوصي آمريكا با ابزار گروهكهاي تروريستي
تروريسم، در سطح بين المللي واژه آشنايي است و تعريف مشخص آن خيلي زود ذهن را به سمت و سوي گروهكها و جريانات مسلحي ميبرد كه با اهداف و خواسته هايي غير قانوني، عليه دولتها و ملتها جنايت ميكنند. اما بايد توجه داشت كه اين پديده اساساً ريشه در سياستهاي كلان برخي دولتها دارد كه منافع خود را در استعمار و سلطه بر ديگر كشورها تعريف كرده اند.
بر همين اساس پديدهاي با نام «تروريسم دولتي» تعريف ميشود كه بدون شك پايه و اساس گروهكها و جريانات تروريستي را تشكيل ميدهد. اگر از منظر پشتوانه و منشاء گروههاي تروريستي و منابع حمايتي به مطالعه پديده تروريسم بپردازيم؛ درخواهيم يافت كه گروهكهاي جنايتكاري كه عليه ملتها اسلحه ميكشند، نه تنها از پايگاه اجتماعي و حمايت هاي مردمي برخوردار نيستند بلكه هيچگونه منابع درآمدي روشني در اختيار ندارند.
پس اين سوال مطرح ميشود كه منشاء تامين مالي و تسليحاتي آنها كجاست؟ كه سبب ميشود اين گونه سازمانها در مدتي طولاني به حيات خود ادامه دهند! و هر روز نيز به گستره فعاليتهاي خود بيافزايند.
اين موضوع كه اساس شروع فعاليت گروهكهاي تروريستي را تشكيل ميدهد، فقط يكي از دلايلي است كه رد پاي كشورهاي صاحب قدرت و سرمايه يا همان پديده «تروريسم دولتي» را اثبات ميكند.
با نگاهي به تعريف حقوقي و بين الملي «تروريسم دولتي» نيز با ماهيت اين پديده بهتر آشنا ميشويم و با بررسي عملكرد دولتها از دريچه تعاريف حقوقي ميتوانيم مصداقهاي روشن اين پديده را در ميان برخي از دولتها بيابيم .
در تعريف، هر گونه عمل حكومتها و دولتهاي گوناگون كه به صورت مستقيم يا غيرمستقيم منجر به حمايت و سازماندهي اقدامات و فعاليتهاي جنايتكارانه، خشونت بار و تروريستي در كشورهاي ديگر گردد را تروريسم دولتي مينامند. و در همين رابطه و براي مبارزه با اين پديده قوانين حقوقي و بين المللي تعريف شده كه بر دو اصل مهم تاكيد دارند:
1. دولتها وظيفه دارند از اعمال تروريستي عليه كشور ديگر يا عليه اشخاص بي گناه جلوگيري كنند.
2. دولتها متعهد هستند كه در امر پيشگيري و مبارزه با تروريسم و همچنين مجازات تروريستها با يكديگر همكاري كنند.
مطابق با اين تعريف برخي از كشورهاي غربي و در راس همه آنها ايالات متحده آمريكا كه اتفاقاً داعيه مبارزه با تروريسم را دارند، مصداق تروريسم دولتي قرار ميگيرند و بايد گفت كه همسويي اعجاب انگيز اهداف بسياري از گروههاي تروريستي با سياستهاي كلان ايالات متحده اتفاقي نبوده است و اين واقعيت علاوه بر صدها دليل روشن ديگر از نشانه هاي نقش پررنگ آمريكا در توليد و پرورش تروريسم در جهت پيگيري سياستهاي دولتي اش ميباشد .
همانطور كه اشاره شد يكي از دلايل روشن نقش دولت آمريكا در برخي اقدامات تروريستي، جهت گيري گروههاي تروريستي در مسير سياستهاي اين كشور است . به عبارت دقيق تر بسياري از گروههاي فعال تروريستي، مشغول جنايت و خرابكاري عليه كشورهايي هستند كه در مناقشات سياسي و بين المللي مقابل سياستهاي دولت آمريكا قرار گرفته اند. رسانه هاي وابسته به اين گروهكها نيز پيوسته در حال انتشار انعكاسي واضح از خواسته هاي دولت آمريكا در قبال كشورهاي هدف هستند و بالاخره مشاهده ميشود كه سازمانهاي تروريستي در همين راستا با شخصيتهاي سياسي و چهره هاي برجسته آمريكايي به صورت با واسطه يا بي واسطه ارتباط هاي تنگاتنگي دارند.
به عنوان نمونه ميتوان به اعتراف هاي عبدالمالك ريگي سركرده معدوم گروهك تروريستي جندالشيطان(جندالله) كه پس از دستگيري با ارائه اسنادي معتبر از ديدار با مقامات بلند پايه آمريكايي، دريافت پول و اسلحه و ارتباطات تنگاتنگ با آنها پرده برداشت اشاره كرد. عثمان اوجالان(برادر عبدالله اوجالان) كه در زمان تشكيل پژاك مسئوليت پ.ك.ك را بر عهده داشت، نمونه ديگري است كه در مصاحبهاي تلويزيوني صراحتاً تمايل آمريكاييها و نقش آنها در تشكيل پژاك را بيان ميكند. عثمان جعفري از جدا شدگان پژاك، كه در بدو تاسيس، مسئوليت روابط خارجي پژاك را بر عهده داشت نيز در مصاحبهاي از ديدارهاي متعدد خود با نمايندگان دولت آمريكا و مذاكرات بين دو طرف سخن ميگويد .
آمريكا و تامين امنيت تروريست ها
در حالي كه در قوانين بين المللي ذكر شده است كه گروههاي تروريستي نبايد در هيچ كجاي دنيا مكان امن براي فعاليت داشته باشند، دولت آمريكا با برداشت هاي مبتني بر منافع خود از قواعد و حقوق بينالمللي زمينه را براي رفت آمدهاي آزاد تروريستها در كشورش و فعاليت گسترده در كشورهاي تحت كنترل نظامي يا سرسپرده خود فراهم ميكند. در حالي كه اين گروهك هاي تروريستي در فهرست سازمانهاي تروريستي وزارت امور خارجه دولت آمريكا قرار دارند و اين يعني خود دولت آمريكا به تروريست بودن اين گروهها معترف است. به همين دليل است كه دولت آمريكا هيچ گاه تعريفي مشخص از تروريسم ارائه نداده است زيرا در اين صورت بسياري از اقدامات اين كشور زير سوال ميرود .
اعضاي گروهك تروريستي منافقين (سازمان مجاهدين خلق) دقيقاً زماني كه در فهرست سازمانهاي تروريستي وزارت امور خارجه آمريكا قرار داشتند به راحتي با برخي سياستمداران آمريكايي در ارتباط بوده و از حمايتهاي علني اين افراد بهره ميبرند كه نمونه ديگري بر اين ادعاست. در خصوص كشورهاي تحت سلطه نظامي آمريكا مانند عراق و افغانستان نيز به خوبي مشاهده ميشود كه همزمان با حضور نظامي آمريكاييها ، تروريستها نيز حضور گسترده پيدا ميكنند و در واقع حضور نظامي آمريكا، امنيت فعاليتهاي گروههاي تروريستي را تامين ميكند .
كشورهاي عربي منطقه خاورميانه كه عموماً سرسپرده سياستها و اهداف آمريكايي هستند نيز به مثابه منابع مالي عمل ميكنند كه وظيفه تامين گروههاي تروريستي را بر گردن دارند! و حتي در بسياري مواقع از نشان دادن ردپاي خود در اين تجارت جنايتكارانه ابايي ندارند .
روشن است كه فلسفه اين نوع ارتباطات و حمايتهاي مادي و معنوي آمريكا از گروهكهاي تروريستي، اين است كه دولت آمريكا از تروريستها در جهت پيشبرد اهداف خود استفاده ابزاري ميكند. اما دو نكته مهم در اين روش وجود دارد؛ نخست اينكه اين سياست تنها مختص كشور آمريكا نيست و بسياري از قدرتهاي غربي و از جمله رژيم غاصب صهيونيستي به اين روش متوسل ميشوند. و ديگر اينكه كشورهاي غربي زماني به اين روش دست ميزنند كه در روشهاي قانوني، رايزني هاي سياسي و حتي اِعمال فشارهاي بينالمللي به بن بست رسيده باشند، كه اين روش نشانه ضعف و استيصال آنها است.
به بياني دقيقتر، وقتي هدفهاي سلطه جويانه و تماميت خواه برخي كشورها پايگاه قانوني ندارد و از حمايت افكار عمومي برخوردار نيست و وقتي روشهاي ديپلماتيك و رايزنيهاي سياسي جواب برخي زياده خواهيها و خواسته هاي ضدمردمي دولتهاي زورگو را نميدهد و در نهايت شرايط نظامي و سياسي و اقتصادي نيز وقوع لشكر كشيهاي نظامي و تجاوزات جنايتكارانه را غير ممكن ميسازد، ابزار ترور و گروهكهاي مزدور و تروريست هستند كه به پشتوانه حمايتهاي مالي و نظامي برخي از دولتهاي فاسد به ميدان فرستاده ميشوند .
اما تاريخ شروع اين قبيل اقدامات، به پس از جنگ جهاني دوم باز ميگردد. از اين زمان به بعد، دولتهاي غربي و به خصوص آمريكا با سرمايه گذاري بر گروهها و جرياناتي كه به هر دليل با برخي كشورها زاويه اعتقادي، سياسي يا فكري پيدا كرده بودند، سازمانهاي تروريستي مجهزي بنيان نهادند كه مانند يك ارتش خصوصي و مزدور در خدمت سياستهاي سلطه جويانه آنها قرار گرفت .
اين ابزار جديد براي اِعمال فشار به دولتها و ملت هايي به كار گرفته ميشوند كه در برابر خواسته هاي ابرقدرتها مقاومت ميكنند و البته موازي با اين اِعمال فشارها تبليغات رسانه هاي قدرتمند بينالمللي كه خود ساخته دست «تروريسم دولتي» هستند قرار دارند تا قوانين بين المللي و تجاوزات تروريستي را به گونه اي وارونه نشان داده و نظر افكار عمومي را تا حد امكان، هم جهت با اهداف تروريستي قرار دهند و از اين طريق از بروز فشارهاي حقوقي و بين المللي عليه خود جلوگيري كنند. هر چند كه بارها ديده شده ناكامي در دستيابي آمريكا و هم پيمانان غربياش سبب ميشود تا ملاحظات خود در راستاي حفظ وجهه بين المللي را كمتر مد نظر قرار دهند .
اين پروسه ابعاد گسترده ديگري را نيز در بر ميگيرد، غير از پديد آوري گروههاي معارض و تجهيز مالي و تسليحاتي؛ بارها دولت آمريكا به گونه اي كاملاً بي پروا اقدام به ارائه آموزشهاي نظامي به اعضاي سازمانهاي تروريستي ميكند. يكي از نمونه هايي كه تابحال فاش شده، آموزش تفنگداران دريايي ايالات متحده به اعضاي گروهك تروريستي منافقين در صحراي نوادا و پس از آن در تگزاس است تا اعضاي اين گروهك براي اقدامات تروريستي احتمالي عليه برنامه هستهاي جمهوري اسلامي و اهداف آمريكا در عراق آماده شوند. آموزش به نيروهاي گروهك پژاك كه وظيفه ناامن سازي مرزهاي شرقي ايران از طريق راه اندازي غائله هاي قومي و اقدامات مسلحانه را برعهده دارند نيز از نمونه هاي ديگر حمايت آمريكا از گروههاي تروريستي از طريق ارائه آموزشهاي نظامي است .
علاوه بر اين، مدارس آموزش نظامي نيز از سالها پيش در ايالات متحده وجود دارد و به صورت رسمي به پرورش تروريسم كمك ميكند كه يكي از اين مراكز به واسطه آمار بالاي جرائم ضد انساني دانش آموختگانش در ميان خود رسانه هاي آمريكايي كه خواهان تعطيلي اين گونه مراكز هستند، به نام هايي همچون «مركز آموزش و ترويج تروريسم آمريكا»، «اردوگاه ترورآموزي» و «حياط خلوت تروريسم آمريكا» معروف شده است !
تاكنون بدنامترين شكنجهگران، قتل عامكنندگان، ديكتاتورها و تروريستهاي دولتي در اين مدرسه آموزش ديدهاند. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۳، كميسيون حقيقتياب سازمان ملل متحد در پرونده كشور «السالوادور»، اسامي آن دسته از افسران ارتش كه مرتكب بيشترين جنايتهاي جنگي در جنگهاي داخلي شده بودند را منتشر كرد كه مطابق آن معلوم شد دو سوم اين افسران، فارغ التحصيلان اين مركز آموزشي هستند !
در سال ۱۹۹۶ دولت آمريكا تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد هفت جزوه آموزشي اين مركز را منتشر كند. به استناد مقالهاي كه در روزنامه نيويورك تايمز مورخ ۶ اكتبر ۱۹۹۶ انتشار يافت، در اين جزوههاي آموزشي علاوه بر ارائه انواع آموزشها و راهنماييها در خصوص انجام اقدامات تروريستي، باجگيري، شكنجه، اعدام و قتل عام آموزش داده شده بود .
در حالي كه دولت آمريكا قصد داشت به افكار عمومي اينطور القا كند كه وجود چنين مراكزي در كشوري كه در حال مبارزه گسترده با تروريسم است لازم و ضروري است (يعني اعتراف ايالات متحده به اين واقعيت كه با ترور به جنگ تروريسم رفته است!)، منتقدان اين مدرسه با ارائه آماري دقيق اثبات كردند؛ تعداد قربانياني كه اين مدرسه در طول ۶۵ سال فعاليتاش ايجاد كرده است، چندين برابر تعداد كل قربانيان حملات تروريستي انجام شده عليه آمريكا و بمبگذاريهاي انجام شده در سفارتخانههاي اين كشور و همينطور واقعه 11 سپتامبر بوده است. جالب آنجاست كه اين آمار فقط به فارغ التحصيلان اين مدرسه محدود ميشود، در حالي كه حمايت آمريكا از پديده تروريسم ابعادي بسيار گسترده تر دارد .
دلايلي كه بررسي شد نشان ميدهد سيستم حاكم بر ايالات متحده آمريكا به گونه اي شكل گرفته و اهدافي را تعريف ميكند كه منافع اين كشور را در حمايت از تروريسم قرار داده است. و از آنجا كه اين موضوع در زمره سياستهاي كلان و خط مشي كلي نظام حاكم بر آمريكا است، تغيير دولت و كابينه در اين كشور تاثيري بر روند اشتباه آن ندارد. البته خود اين موضع به تنهايي مقوله اي گسترده است كه مطالعه آن پاي جريانات صهيونيستي را نيز به ميان ميكشد .
به هر حال نه تنها در وجود تروريسم دولتي آمريكا هيچ شكي وجود ندارد، بلكه اگر در مقابل سياستهاي جنايتكارانه دولت آمريكا به عنوان بزرگترين حامي تروريسم ايستادگي شود به نوعي منبع درآمد و دلايل وجود بسياري از گروهها و سازمانهاي تروريستي به خودي خود از بين خواهد رفت و به فروپاشي اين جريانات و تضعيف اقدامات تروريستي در دنيا منجر ميشود .
10 روش براي خودباوري
جلب پذيرش ديگران در زندگي اكثر انسان هاي قرن حاضر به صورت يك نياز درآمده و اين نياز تا آنجا پيش رفته كه قسمت اعظم انرژي و زمان گرانبهايمان صرف تلاش هايي براي جلب پذيرش ديگران مي شود. يعني پذيرش طلبي از حالت طبيعي خود كه يك ميل است خارج شده و به يك نياز و نقطه ضعف جدي تبديل شده است و سبب شده كه بخش عظيمي از عزت نفسمان را در اختيار ديگران قرار دهيم تا آنطور كه آنها مناسب مي دانند با ما رفتار كنند و تنها در صورتي احساس رضايت مندي مي كنيم كه اين افراد تصميم بگيرند، ما را مورد ستايش و پذيرش قرار دهند. حال اگر گام هايي در جهت رسيدن به استقلال و خودپذيري از عقايد ديگران برداشته شود، حركتي است كه از آن طريق مي توانيم ، خود را از تحت نفوذ ديگران خارج سازيم.
1- بي توجهي ديگران را ناديده بگيريد و به كساني كه سعي مي كنند شما را با خوار كردن بازيچه قرار دهند، بي اعتنا باشيد.
2- اين واقعيت ساده را بپذيريد كه ممكن است حتي نزديكان شما هم با نظر و عقيده تان مخالف باشند.
3- از مجادله كردن يا از تلاش كه كسي را به درست بودن نظرتان متقاعد كنيد دست برداريد.
4- هنگام خريد لباس يا ساير لوازم شخصي به خودتان متكي باشيد و اين موضوع را با كس ديگري كه فكر مي كنيد نظرش با ارزش تر از شماست در ميان نگذاريد.
5- سعي كنيد كه از عذر خواهي هاي بي مورد دست برداريد.
6- براي اين كه كسي را خشنود كنيد تملق گويي نكنيد.
7- هرگز وقتي با گفته ديگران موافق نيستيد، حرف آنها را تصديق نكنيد.
8- هرگز به رغم ميل تان كاري براي كسي انجام ندهيد و در اين گونه موارد سعي كنيد جواب منفي بدهيد.
9- تسليم يك فروشنده باهوش و چرب زبان نشويد تا مجبور به خريد چيزي كه مايل نيستيد، شويد.
10- مسئوليت امور شخصي تان را هرگز به ديگران نسپاريد. بياييد بي اعتنا به نظرات تحميلي ديگران ، همان گونه باشيم كه هستيم و باور كنيم تا به خوشبختي برسيم و در رديف انسانهاي موفق قرار بگيريم. مانند انسان هايي كه حرف خود را با اقتدار مي زنند و مطابق آن چه باور دارند درست است، عمل مي كنند. بياييد نگذاريم كه ديگران به حريم خصوصي ما وارد شوند و با دخالت هاي بي جاي خود ، كنترل زندگي ما را به دست بگيرند و ما را تحت نفوذ خود درآورند و عقايد و نظرات خود را بر ما تحميل كنند. زيرا در آن صورت ما به فردي بي اراده تبديل شده و شكست ما حتمي خواهد بود. اما خيلي راحت مي توانيم، با نگاهي متفاوت با برخوردي سنگين ، اما محترمانه به ديگران بفهمانيم و يادآور شويم كه وارد جزئيات زندگي ما نشوند و از حد و حدود خود خارج نشوند.
امام صادق (عليهالسلام) فرموده است: «من خرج من منزله يريد زيارة قبر الحسين بن علي (عليهالسلام) ان كان ماشيا كتبت له بكل خطوة حسنة و محاعنه سيئة...»؛ هر كس به قصد زيارت امام حسين(عليهالسلام)، پياده از خانهاش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، براي او حسنهاي مينويسد و گناهي از او ميزدايد. اربعين، چهلمين روز شهادت امام حسين(عليهالسلام) است كه جان خود و يارانش را فداي دين كرد. از آنجا كه گراميداشت خاطره شهيد و احياء اربعين وي، زنده نگهداشتن نام و ياد و راه اوست و زيارت، يكي از راههاي ياد و احياء خاطره است، زيارت امام حسين(عليهالسلام) به ويژه در روز بيستم ماه صفر كه اربعين آن حضرت است، فضيلت بسيار دارد. امام حسن عسكري(عليهالسلام) در حديثي علامتهاي «مؤمن»را پنج چيز شمرده است: نماز پنجاه و يك ركعت، زيارت اربعين، انگشتر كردن در دست راست، پيشاني بر خاك نهادن و «بسم الله» را در نماز، آشكارا گفتن: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدي و خمسين و زيارة الاربعين... .»(1) خواندن زيارت اربعين در اين روز مستحب است، در كتب ادعيه آمده است و مطلع شروع آن اينچنين ميباشد: «السلام علي ولي الله و حبيبه ...». اين زيارت، از طريق صفوان جمال از امام صادق(عليهالسلام) روايت شده است. زيارت ديگري را جابر بن عبدالله انصاري در اين روز خوانده است و متن زيارت به عنوان زيارتنامه آن امام در نيمه ماه رجب نقل شده و با جمله «السلام عليكم يا آل الله...» شروع ميشود.(2) مورخان نوشتهاند كه جابر بن عبدالله انصاري به همراه عطيه عوفي، در اولين اربعين پس از عاشورا به زيارت امام حسين(عليهالسلام) نائل آمدند. وي كه آن هنگام نابينا شده بود، در فرات غسل كرد و خود را خوشبو ساخت و گامهاي كوچك برداشت تا سر قبر حسين بن علي (عليهماالسلام) آمد و با راهنمايي عطيه، دست روي قبر نهاد و بيهوش شد، وقتي به هوش آمد، سه بار گفت: يا حسين! سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه ...» آنگاه زيارتي خواند و روي به ساير شهدا كرد و آنان را هم زيارت نمود.(3) زيارت پياده آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاي پر آبله و باديه پيماي من است غير از عشق و محبت، كه پاي زائر را پياده به مرقد حسين(عليهالسلام) ميكشاند و رنج سفر و خوف و خطر را به جان ميخرد، زيارت سيدالشهدا عليه السلام با پاي پياده، ثواب بسيار دارد و مورد تاكيد پيشوايان دين است. امام صادق(عليهالسلام) فرموده است: «من خرج من منزله يريد زيارة قبر الحسين بن علي(عليهالسلام) ان كان ماشيا كتبت له بكل خطوة حسنة و محا عنه سيئة...»(4)؛ هر كس به قصد زيارت امام حسين(عليهالسلام)، پياده از خانهاش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، براي او حسنهاي مينويسد و گناهي از او ميزدايد. يكي از زائران هميشگي امام حسين(عليهالسلام) كه هر ماه آن حضرت را زيارت ميكرده، بخاطر پيري و ناتواني، يك بار نتوانست برود. نوبت بعد كه پياده پس از چند روز راهپيمايي به حرم ميرسد و سلام ميدهد و نماز زيارت ميخواند، در خواب، آن حضرت را ميبيند كه به وي ميگويد: چرا به من جفا كردي، تو كه نيكوكار بودي... .(5) اين شدت عنايت ائمه را به زائر پياده ميرساند. معاوية بن وهب (از اصحاب امام صادق عليهالسلام) ميگويد: خدمت آن حضرت رسيدم. در مصلاي خود در خانهاش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نياز ميكرد. از جمله (در دعا نسبت به زائران قبر حسين عليهالسلام) ميگفت: «خدايا زائران قبر حسين را بيامرز، اينان كه در اين راه، پول خرج ميكنند، بدنهاي خود را در اين راه در معرض قرار ميدهند... خدايا رحمت كن بر چهرههايي كه آفتاب، رنگ آنها را تغيير داده، صورتهايي كه متوجه قبر ابا عبدالله است، چشمهايي كه در محبت ما اشك ميريزد... خدايا اين جانها و بدنها را به تو ميسپارم، تا كنار حوض كوثر به هم برسيم... .»(6) اين سنت زيارت پياده، از زمان ائمه بوده و تاكنون نيز ادامه دارد و اجر بيشماري براي آن نقل شده است. فاضل دربندي مينويسد: اين پياده بودن، يا به جهت فقير بودن زائر است كه نشان ميدهد اين زيارت، برخاسته از شوق و محبت است، يا به جهت آنست كه زائر، خود را در برابر سلطان اقليم جوانمردي و خورشيد سپهر عصمت و شهادت، كوچك ميشمارد و در راه او، رنج سفر پياده را بر خود هموار ميكند و هر دو ارزشمند است.(7) در عراق، از سالها پيش چنين رسم است كه هيئتها، دستهها و كاروانهايي كوچك يا بزرگ، در ايام خاصي، از بصره، بغداد و عمدتا از نجف، براي زيارت كربلا پياده حركت ميكنند. به ويژه در ايام زيارتي خاص مثل نيمه شعبان، اول رجب، ايام عاشورا و اربعين بيشتر و پر شكوهتر است و اغلب، راه كنار ساحل فرات را انتخاب ميكنند كه از نجف تا كربلا 18 فرسنگ است و چند روز طول ميكشد. در اين كاروانهاي زيارتي پياده، علماي بزرگ هم شركت ميكردند، همچون ميرزاي ناييني، آية الله كمپاني، سيدمحسن امين، و بسياري از علماي معاصر. در اين مسير، ديدار با عشاير و فعاليتهاي تبليغي هم انجام ميگرفت و شعارهايي هم مطرح ميشد و روضه خواني برگزار ميگشت. در ايام حكومت بعثيها، اين پيادهرويهاي پر شكوه، آن هم از طريق جاده غير رسمي كنار فرات، رنگ مبارزه و مخالفت با رژيم عراق هم به خود ميگرفت و يك بار هم در ايام اربعين حسيني در سال 1397 ق. به درگيريهاي سخت ميان نيروهاي بعثي با انقلابيون شيعه و كاروانهاي زيارتي در طول راه و در حرم ابا عبدالله الحسين(عليهالسلام) انجاميد و كشتهها و مجروحان بسياري داد،(8) و به «اربعين خونين » معروف شد. در كوي عشق، درد و بلا كم نميشود از باغ خلد، برگ و نوا كم نميشود تيغ شهادتست دل گرم را علاج اين تشنگي به آب بقاء كم نميشود قاصد، تسلي دل عاشق نميدهد شوق حرم به قبله نما، كم نميشود(9)
چرا فقط امام حسين اربعين دارد؟
اربعين يعني گذشت چهل روز از مصيبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهيدان.. چرا فقط براي امام حسين عليه السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟ چرا فقط براي امام حسين عليه السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟ اربعين حسيني يعني گذشت چهل روز از مصيبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهيدان .. چرا فقط براي امام حسين عليه السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟ براي توضيح جواب اين سؤال، به اين مطالب توجه كنيد: ۱ ) فداكاريهاي امام حسين عليهالسلام، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكاريها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گراميداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است. ۲ ) مصيبت حضرت امام حسين عليهالسلام، براي هيچ امام و پيامبري پيش نيامده است. مصيبت امام حسين عليهالسلام، از همه مصيبتها بزرگتر و سختتر بود. اگر عامل ديگري هم در كار نبود، همين عامل كافي است كه نشان بدهد چرا براي امام حسين عليهالسلام بيش از امامان ديگر و حتي بيش از پيامبر اسلامصلياللَّهعليهوآله عزاداري ميكنيم و مراسم متعددي برپا ميكنيم. ۳ ) در ماه محرم سال ۶۱ ق. امام حسين عليهالسلام، فرزندان، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين عليهالسلام و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختي براي خاندان پيامبر بود. ۴ ) دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين عليهالسلام، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين عليهالسلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلي فراموش شود و حتي كساني را كه براي زيارت امام حسين عليهالسلام ميآمدند، شكنجه ميكردند و ميكشتند. در زمان متوكل عباسي، همه قبرهاي كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براي زيارت قبر امام حسين عليهالسلام، منع كردند. شيعيان هم براي مقابله با اينها، از هر مناسبتي استفاده ميكردند كه يكي از اين مناسبتها، حادثه روز اربعين است. ۵ ) يكي از نشانه هاي مؤمن، زيارت امام حسين عليهالسلام در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام روايت شده است كه علامتهاي مؤمن پنج چيز است؛ پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانهروز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشاني بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن۱ و يكي از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده اند.
جايي كه عزرائيل دلش سوخت!
روزي كه شداد خواست شهر ارم را افتتاح كند و با سپاه عظيم خود به اين شهر آمد، هنوز از اسب بر زمين نيامده بود كه خطاب آمد جان او را بگيرم. در اين هنگام دل من براي او سوخت . پيش خود گفتم در حسرت ديدن اين شهر چه ظلم ها و جناياتي كه شداد مرتكب نشد. اما نتوانست حتي يك بار اين شهر را از نزديك ببيند.
يكي از مهمترين نعمت هايي كه خداوند به ما ارزاني داشته است زمان و عمر است. نعمتي كه از طريق آن مي توان از عمر استفاده ي مفيد نمود و در صدد جبران خسارتهاي اخروي كه خودمان مسببش بوده ايم بر آئيم. اما همه به يك اندازه از اين موقعيت استفاده نمي كنند. در روايت است كه وقتي انسان مي ميرد درخواست مي كند كه به دنيا برگردد و اعمال شايسته انجام دهد. اما خداوند مي فرمايد عمري به تو مهلت داديم و به سوي ما نيامدي.
حجت الاسلام حيدري كاشاني در يكي از برنامه هاي سمت خدا به ذكر روايتي پرداختند كه در جوامع الحكايات نقل شده است و آن از اين قرار است كه يك روز عزرائيل در محضر پيامبر اسلام بود . پيامبر از او پرسيد: هزاران سال است كه جان مردم را مي گيري، آيا تا به حال شده در حالي كه جان فردي را مي گيري دل تو براي او بسوزد؟
عزرائيل گفت: تا كنون دل من به حال دو نفر سوخته است . يك بار در درياي پرتلاطمي يك كشتي غرق شد. يك مادر بارداري بر روي تخته پاره ي آن كشتي قرار گرفت. در همان حال فرزند او بدنيا آمد . اين مادر فرزند را بر روي سينه ي خود چسبانده بود و كودك هنوز سينه ي او را نگرفته بود كه از جانب خداوند خطاب آمد كه جان مادر را بگيرم. در اين هنگام دل من به حال اين مادر و فرزندي كه تنها در دل دريا بر روي تخته پاره باقي مي ماند، سوخت.
جاي دوم زماني بود كه شداد ابن عاد تمام عمر خود را گذاشت و از هر راهي كه مي شد مال و ثروت جذب كرد. سپاه عظيمي درست كرد كه آنها را به جستجوي زمرد و زبرجد و جواهرات مي فرستاد . و دستور داده بود كه ستون هاي شهر خود را با جواهرات بالا ببرند .(اللتي لم يخلق مثلها في البلاد) روزي كه خواست اين شهر را افتتاح كند و با سپاه عظيم خود به اين شهر آمد . هنوز از اسب بر زمين نيامده بود كه خطاب آمد جان او را بگيرم. در اين هنگام دل من براي او سوخت . پيش خود گفتم در حسرت ديدن اين شهر چه ظلم ها و جناياتي كه شداد مرتكب نشد. اما نتوانست حتي يك بار اين شهر را از نزديك ببيند.
حضرت عزرائيل به اين قسمت از داستان كه رسيد، حضرت جبرائيل نازل شد. حضرت جبرائيل از جانب خداوند گفت: آيا مي داني آن كودك كه بي مادر رها شد همان شداد ابن عاد بود. ما جان او را اينگونه گرفتيم تا تمام جهانيان بدانند ما به كافران و پيروان شيطان مهلت مي دهيم اما آنها را به حال خود رها نمي كنيم. در قرآن مي فرمايد: اينها كساني بودند كه در سرزمين ها طغيان كردند و فساد را به نهايت درجه رساندند . تازيانه ي عذاب خداوند بر اين افراد فرود آمد . در روايتي آمده كه بعد از گرفتن جان شداد، دستور آمد كه جان سپاهيان او را هم بگيريد . سپس اين شهر در اختيار مردم قرار داده شد . اما مردم نيز كفران نعمت كردند . تا اينكه قوم عاد با يك تندباد سوزناك و هلاكت بار از بين رفت و شهر آنها زيرو رو شد . پروردگار شما در كمينگاه كساني است كه پيرو شيطان بوده و از راه خداوند رحمان خارج مي شوند.
دلايل نامگذاري محلاتقديمي تهران كمتر كسي است كه دليل نامگذاري اين محله ها را بداند! حتي با رجوع به افراد كهنسال ساكن در خود اين محله ها هم روايت هاي متفاوتي بدست مي آيد. اما بد نيست كه بدانيد اين نام ها اكثراً صبغه اي تاريخي دارند از قبيل: اقدسيه، يوسف آباد، جماران و... تا زماني كه آقامحمدخان قاجار تهران را به عنوان پايتخت انتخاب نكرده بود از نام اين محلات نيز خبري نبود. شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد كه چند روزي در تهران ماندگار شده باشيد چه براي تفريح و گشت و گذار و رسيدن به مقصد و چه براي انجام امور كاري و اداري. ولي چيزي كه در اين بين خودنمايي مي كند نام هاي محلات قديمي تهران است كه تا حدودي جالب به نظر مي رسند، از قبيل: محله سيدخندان، ونك، دركه، قلهك و... كمتر كسي است كه دليل نامگذاري اين محله ها را بداند! حتي با رجوع به افراد كهنسال ساكن در خود اين محله ها هم روايت هاي متفاوتي بدست مي آيد. اما بد نيست كه بدانيد اين نام ها اكثراً صبغه اي تاريخي دارند از قبيل: اقدسيه، يوسف آباد، جماران و... تا زماني كه آقامحمدخان قاجار تهران را به عنوان پايتخت انتخاب نكرده بود از نام اين محلات نيز خبري نبود، زيرا قبل از آن تهران فقط محدود بود به قصبه اي كه همجوار ري و ورامين بود و اين شاهان و شاهزادگان قجري بودند كه به توسعه اين قصبه پرداختند. در اين بين هر محله نام مخصوصي بخود گرفت ولي هر كدام بنا به دليلي. اكبر تهراني در باب دليل نام محلات كهن و قديمي تهران اين گونه مي نويسد: محله اقدسيه نام قبلي اقدسيه حصار ملا بوده است، تا اينكه ناصرالدين شاه زمين هاي آنجا را به باغ تبديل و براي يكي از همسران خود كاخي در آنجا ساخته كه به همين دليل اسم اين مكان به اقدسيه معروف شد. امينيه اقدس يا اقدس الدوله، عمه «مليجك معروف» است، كه نام اصلي وي زبيده خانم مي باشد، كه بدواً او به عنوان پرستار و خدمه شاه به اندرون راه يافت، و چون فردي امين و خوش خدمت بود، كم كم به امينه اقدس و اقدس الدوله لقب يافت، و در عداد زوجات ناصرالدين شاه قرار گرفت، تا اينكه به وسيله او برادرش «ميرزا محمدخان پدر مليجك» هم به دربار راه يافت، كه به سبب مورد اعتماد بودن او هم به عنوان امين الخاقان معروف شد. محله يوسف آباد يوسف آباد در خارج طهران و در شمال غربي دارالخلافه ناصري قرار داشته و داراي باغ هايي بوده كه در مالكيت ميرزايوسف آشتياني مستوفي الممالك بوده است، كه ايشان پس از احداث، اين منطقه را به نام خود يوسف آباد ناميده، اين محله خارج از طهران آن روز، داراي قناتي بوده كه به داخل شهر طهران وارد، كه در مدخل امروزي خيابان حافظ نزديك به پمپ بنزين، مورد استفاده قرار مي گرفته است. لذا دروازه يوسف آباد هم به مناسبت همين قنات نام گرفته و در همين مكان بوده است، اراضي يوسف آباد در سال 1327 خورشيدي به مستخدمين دولت با اقساط طويل المدت واگذار و قسمتي از آن به بيمارستان ارتش تبديل گرديد. محله پل چوبي يكي از دروازه هاي دارالخلافه ناصري دروازه شميران بوده كه در مدخل خيابان نظاميه «از سرچشمه به سمت شمال و كمي بالاتر از ميدان بهارستان نزديك به پمپ بنزين فعلي را در زمان قاجاريه خيابان نظاميه مي گفتند» قرار داشته، و چون در اطراف دروازه ها خندق هاي پرآبي براي دفاع از شهر وجود داشته است. بدين سبب براي ورود و خروج به داخل طهران، و عبور از اين خندق از پل چوبي بزرگي استفاده مي شده كه امروزه نه از آن دروازه اثري است و نه از آن خندق، ولي اين محل همچنان به همين نام مسمّي مي شود. محله كامرانيه اين محل در خاور تجريش واقع، دهي است داراي قنات، و زمين هاي آن از رود دارآباد مشروب مي شود، محصولاتش غلات، ميوه جات، اهالي آن به كشاورزي و باغباني روزگار مي گذرانند، حصار بوعلي و كامرانيه به يكديگر متصل هستند، زمين هاي اين قصبه ابتدا به ميرزاسعيدخان وزير امور خارجه تعلق داشت، كه پس از آن كامران ميرزا پسر بزرگ ناصرالدين شاه با خريد زمين هاي حصار بوعلي، جماران و نياوران آنجا را كامرانيه ناميد. محله قلهك قلهك از دو كلمه «قله» و «ك» تشكيل شده است، كه قله معروف كلمه كله، مخفف كلات به معناي قلعه است، عقيده اهالي بر اين است كه به دليل اهميت قلهك كه بر سر راه گذرگاه هاي لشگرك ونك و شميران بوده است، به آن آبادي (قله- هك) گفته شده است. آب اين قصبه خوش آب و هوا، از هفت رشته قنات تأمين و در بهار از رودخانه دربند حق آبه دارد، محصولات عمده آن غلات و انواع ميوه جات و سبزيجات و شغل سكنه آن كارگري در كارخانه مهمات سازي و ضرابخانه و باغباني است. محله محموديه در اين محل باغي وجود داشته كه متعلق به حاج ميرزا آقاسي رئيس الوزراء محمدشاه قاجار «به سال هاي 1261 تا 1264 هجري قمري به مدت 13 سال» بوده است. نام وي ملاعباس ماكويي معروف به حاج ميرزا آقاسي و اصلش از طايفه بيات ايروان است، لذا چون نام او عباس بوده است، محموديه را قبلاً عباسيه مي گفتند، تا اينكه علاءالدوله اين باغ بزرگ بنام عباسيه را، از دولت آن زمان خريد، و به نام پسرش محمودخان احتشام السلطنه محموديه نامند. محله جماران زمين هاي ده جماران متعلق به سيدمحمدباقر جماراني از روحانيون معروف عصر ناصري بوده است. برخي از اهالي معتقدند كه در كوه هاي اين محله از قديم مار فراوان بوده، و مارگيران براي گرفتن مار به اين ده مي آمدند، لذا دليل نام گذاري اين منطقه را بودن مار دانسته اند، كه در مقابل عده اي هم اعتقاد بر اين است كه جمر و كمر به معني سنگ بزرگ است، از اينرو چون در اين مكان سنگ هاي بزرگي وجود داشته و از آن ها برداشت مي كرده اند، اين ده به جمران، يعني محل بدست آمدن جمر (سنگ بزرگ) ناميده شده است. محله داوديه ميرزاآقاخان نوري ملقب به اعتمادالدوله پسر ميرزااسدالله خان نوري همان شخصي كه با كمك انگليس توطئه عليه اميركبير را موجد، و پس از به قتل رسانيدن ميرزاتقي خان جاي او را به ناحق گرفت، داوديه را بنا نهاد. ميرزاآقاخان عمارت و بناهاي زيادي داشته است، كه از جمله آن ها عمارت و باغ داوديه مي باشد، او اراضي داوديه را كه به «ارغوانيه» معروف بود، براي پسر دومش ميرزا داودخان خريداري و آن را ساخت و توسعه داد و به نام پسرش داوديه نام نهاد. اين محله متصل به قلهك و در جنوب غربي آن قرار دارد. محله نياوران در تاريخ مذكور است كه ناصرالدين شاه در اوايل سلطنت خود يك روز ايشيك آقاسي را احضار كرد و گفت من امسال از رفتن به ييلاق صرف نظر مي كنم، دستور بده، اطراف طهران را بازديد كنند ببينند كجا خوش آب و هوا و در تابستان خنك و باصفاتر است. ايشيك آقاسي بعد از بررسي كامل قريه «كردوي» را پيشنهاد نمود، و پس از بازديد دستور داد كاخ بزرگ ييلاقي براي شخص شاه، و چندين دستگاه عمارت چند اطاقه براي اندرون ساختند. اسم قديم اين مكان «قريه كردوي» و در تيول فتحعليشاه بوده، كه در عهد ناصري اين ده در اختيار خانم فخرالدوله، زن ناصرالدين شاه قرار داشته، كه پس از انتخاب ايشيك آقاسي، اين قريه را خانم فخرالدوله به شوهرش پيش كش مي نمايد، كه به عوض آن، شاه هم قريه چيذر را به وي مي دهد. كه پس از اين معاوضه، «كردوي» به «نياوران» تغيير نام پيدا كرد. تا اينكه پس از سپري شدن سي سال از سلطنت ناصرالدين شاه نياوران به نام صاحب قرانيه خوانده شد. لذا مي بينيم كه صاحب قرانيه ناصري بعد از حدود يك و نيم قرن هنوز جلال و شكوه خود را دارا مي باشد. محله اميريه كامران ميرزا پسر سوم ناصرالدين شاه، شخصيتي بود كه از همان اوان كودكي صاحب مقام و منصب شده بود، ابتدا به نايب السلطنه لقب داده شد، و بعد حكومت طهران به او واگذار و سرانجام به مقام وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا رسيد، كه به همين جهت لقب «اميركبير» هم بر القابش افزوده گشت، در همين زمان بود كه در سمت غربي طهران باغ و عمارتي بنا نمود، كه به نام اميريه مسمّي گرديد. اين باغ و عمارت حدوداً در ضلع غربي خيابان اميريه (ولي عصر عج فعلي) قرار داشت، كه به دليل همسايگي اين خيابان با آن باغ، اين نام به اين محله گذاشته شد. نايت السلطنه كامران ميرزا در شمال عمارت اميريه باغ و عمارتي هم به نام مادرش بنا نهاد و آن را «منيريه» ناميد، كه اين دو محله و خيابان آن هنوز هم به نام اين دو باغ معروف است. در حوض خانه هاي مرمر و آئينه كاري عمارت اميريه، شاهكارهاي معماري و ظريف كاري به كار رفته بود، اروپائيان مقيم طهران، با كسب اجازه قبلي براي تماشاي اين مكان و عكسبرداري از آن مي آمدند، تالار بزرگ طبقه فوقاني نيز در زيبايي كمتر از حوض خانه نبود. وسعت باغ هاي اميريه و منيريه را توأمان بيش از هفتصد هزار متر مربع تخمين زده اند، لازم به ذكر است كه در دوره پهلوي اول عمارت اميريه به دانشكده افسري تبديل شد
در اول صفر سال 61 هجري قمري، با رسيدن خبر نزديك شدن اسراي اهلبيت(ع) به دمشق، يزيد ملعون دستور دارد كه تاجي جواهر نشان و تختي مرصع به سنگهاي قيمتي آماده كنند و بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را آذين ببندند تا پس از آمادگي كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند. شاميان كه در آراستن شهر كم نگذاشته بودند، بر فراز بامها بيرقهاي رنگارنگ برافراشتند و در هر گذري بساط شراب را پهن كردند، نغمه آوازخوانان بلند بود و مردم دسته دسته به سوي دروازه كوفه در دمشق ميرفتند، اين در حالي بود كه اهل بيت(ع) مصيبت زده و داغدار پيامبر(ص) را همراه با نيزهداران تازيانه به دست و بيرحم وارد دروازه ساعات كردند.
آنچه در ادامه ميآيد گزارشي از نحوه ورود كاروان آل الله به دمشق است كه از «دانشنامه امام حسين» نقل ميشود:
اسراي كاروان كربلا را در حالى وارد دمشق كردند كه سر حسين(ع)، در ميانشان بر بالاى نيزه بود، هرگاه يكى از آنان با ديدن سر مى گريست، نگهبانان، او را با تازيانه مىزدند، اهل ذمّه در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف كشيده بودند و به صورتشان، آب دهان مى انداختند.
شمر چگونه درخواست اُمّكلثوم را برآورده كرد
اُمّكلثوم به شمر ـ كه از افراد آن گروه بود ـ نزديك شد و گفت: درخواستى از تو دارم، گفت: درخواستت چيست؟ گفت: هنگامى كه ما را به شهر ميبري، ما را از دروازهاى ببر كه تماشاگر كمترى دارد و به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند كه از كثرت نگاههايشان به ما، در اين حال، خوار شدهايم، شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست او فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگاه مىدارند، ايستادند .
ماجراي مناظره امام سجاد(ع) با مرد شامي
حرم پيامبر خدا(ص) را از دروازهاى كه «تَوما (نام قديم دروازه ساعات)» ناميده مىشد، وارد شهر دمشق كردند، پيرمردى جلو آمد و به آنان نزديك شد و گفت: ستايش ويژه خدايى است كه شما را كُشت و هلاكتان ساخت و مردان را از آزار شما آسوده كرد و شما را در اختيار اميرمؤمنان نهاد! امام زينالعابدين(ع) به او فرمود: «اى پيرمرد! آيا قرآن خواندهاى؟»، گفت: آرى، آن را خواندهام، فرمود: «پس اين آيه را مىدانى «بگو : بر آن (رسالت)، اجرى از شما نمىطلبم، جز مهروَرزى با نزديكانم»، پيرمرد گفت: آن را خواندهام. امام سجاد(ع) فرمود: «اى پيرمرد! آن نزديكان، ما هستيم، آيا در سوره بنىاسرائيل خواندهاي: «و حقّ نزديكان را به آنها بده»؟»، پيرمرد گفت: آن را خواندهام. حضرت زينالعابدين(ع) فرمود: «اى پيرمرد! آن نزديكان، ما هستيم، آيا اين آيه را خواندهاى «و بدانيد كه يكْ پنجمِ آنچه به دست مىآوريد، براى خداوند و پيامبر و نزديكان است»؟». پيرمرد گفت: آن را خواندهام، امام(ع) فرمود: اى پيرمرد! آن نزديكان، ما هستيم، آيا اين آيه را خواندهاى: «خداوند، اراده آن دارد كه آلودگى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند»؟، پيرمرد گفت: آن را خواندهام. فرمود : «ما آن اهل بيتيم و خداوند، آيه طهارت را مخصوص ما كرده است»، پيرمرد، لحظهاي خاموش و از گفته خويش پشيمان شد، سپس سرش را به سوى آسمان، بالا برد و گفت: خدايا! من از آنچه گفتم و از دشمنى با اين اهلبيت، توبه مىكنم، خدايا! من از دشمن محمّد و خاندان محمّد ـ جن باشد يا انسان ـ به درگاه تو بيزارى مىجويم. سپس گفت: آيا مىتوانم توبه كنم؟ حضرت زينالعابدين(ع) به او فرمود: «آرى، اگر به سوى خدا باز گردى، خدا هم به سوى تو باز مىگردد و تو با ما خواهى بود»، پيرمرد گفت: من توبهكارم!