10 روش براي خودباوري

جلب پذيرش ديگران در زندگي اكثر انسان هاي قرن حاضر به صورت يك نياز درآمده و اين نياز تا آنجا پيش رفته كه قسمت اعظم انرژي و زمان گرانبهايمان صرف تلاش هايي براي جلب پذيرش ديگران مي شود. يعني پذيرش طلبي از حالت طبيعي خود كه يك ميل است خارج شده و به يك نياز و نقطه ضعف جدي تبديل شده است و سبب شده كه بخش عظيمي از عزت نفسمان را در اختيار ديگران قرار دهيم تا آنطور كه آنها مناسب مي دانند با ما رفتار كنند و تنها در صورتي احساس رضايت مندي مي كنيم كه اين افراد تصميم بگيرند، ما را مورد ستايش و پذيرش قرار دهند. حال اگر گام هايي در جهت رسيدن به استقلال و خودپذيري از عقايد ديگران برداشته شود، حركتي است كه از آن طريق مي توانيم ، خود را از تحت نفوذ ديگران خارج سازيم.

1- بي توجهي ديگران را ناديده بگيريد و به كساني كه سعي مي كنند شما را با خوار كردن بازيچه قرار دهند، بي اعتنا باشيد.

2- اين واقعيت ساده را بپذيريد كه ممكن است حتي نزديكان شما هم با نظر و عقيده تان مخالف باشند.

 3- از مجادله كردن يا از تلاش كه كسي را به درست بودن نظرتان متقاعد كنيد دست برداريد.

 4- هنگام خريد لباس يا ساير لوازم شخصي به خودتان متكي باشيد و اين موضوع را با كس ديگري كه فكر مي كنيد نظرش با ارزش تر از شماست در ميان نگذاريد.

 5- سعي كنيد كه از عذر خواهي هاي بي مورد دست برداريد.

6- براي اين كه كسي را خشنود كنيد تملق گويي نكنيد.

7- هرگز وقتي با گفته ديگران موافق نيستيد، حرف آنها را تصديق نكنيد.

 8- هرگز به رغم ميل تان كاري براي كسي انجام ندهيد و در اين گونه موارد سعي كنيد جواب منفي بدهيد.

 9- تسليم يك فروشنده باهوش و چرب زبان نشويد تا مجبور به خريد چيزي كه مايل نيستيد، شويد.

10- مسئوليت امور شخصي تان را هرگز به ديگران نسپاريد. بياييد بي اعتنا به نظرات تحميلي ديگران ، همان گونه باشيم كه هستيم و باور كنيم تا به خوشبختي برسيم و در رديف انسانهاي موفق قرار بگيريم. مانند انسان هايي كه حرف خود را با اقتدار مي زنند و مطابق آن چه باور دارند درست است، عمل مي كنند. بياييد نگذاريم كه ديگران به حريم خصوصي ما وارد شوند و با دخالت هاي بي جاي خود ، كنترل زندگي ما را به دست بگيرند و ما را تحت نفوذ خود درآورند و عقايد و نظرات خود را بر ما تحميل كنند. زيرا در آن صورت ما به فردي بي اراده تبديل شده و شكست ما حتمي خواهد بود. اما خيلي راحت مي توانيم، با نگاهي متفاوت با برخوردي سنگين ، اما محترمانه به ديگران بفهمانيم و يادآور شويم كه وارد جزئيات زندگي ما نشوند و از حد و حدود خود خارج نشوند.

دسته ها :

امام صادق (عليه‎السلام) فرموده است: «من خرج من منزله يريد زيارة قبر الحسين بن علي (عليه‎السلام) ان كان ماشيا كتبت له بكل خطوة حسنة و محاعنه سيئة...»؛ هر كس به قصد زيارت امام حسين(عليه‎السلام)، پياده از خانه‎اش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، براي او حسنه‎اي مي‎نويسد و گناهي از او مي‎زدايد. اربعين، چهلمين روز شهادت امام حسين(عليه‎السلام) است كه جان خود و يارانش را فداي دين كرد. از آنجا كه گراميداشت خاطره شهيد و احياء اربعين وي، زنده نگهداشتن نام و ياد و راه اوست و زيارت، يكي از راههاي ياد و احياء خاطره است، زيارت امام حسين(عليه‎السلام) به ويژه در روز بيستم ماه صفر كه اربعين آن حضرت است، فضيلت بسيار دارد. امام حسن عسكري(عليه‎السلام) در حديثي علامت‎هاي «مؤمن»را پنج چيز شمرده است: نماز پنجاه و يك ركعت، زيارت اربعين، انگشتر كردن در دست راست، پيشاني بر خاك نهادن و «بسم الله» را در نماز، آشكارا گفتن: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدي و خمسين و زيارة الاربعين... .»(1) خواندن زيارت اربعين در اين روز مستحب است، در كتب ادعيه آمده است و مطلع شروع آن اينچنين مي‎باشد: «السلام علي ولي الله و حبيبه ...». اين زيارت، از طريق صفوان جمال از امام صادق(عليه‎السلام) روايت شده است. زيارت ديگري را جابر بن عبدالله انصاري در اين روز خوانده است و متن زيارت به عنوان زيارتنامه آن امام در نيمه ماه رجب نقل شده و با جمله «السلام عليكم يا آل الله...» شروع مي‎شود.(2) مورخان نوشته‎اند كه جابر بن عبدالله انصاري به همراه عطيه عوفي، در اولين اربعين پس از عاشورا به زيارت امام حسين(عليه‎السلام) نائل آمدند. وي كه آن هنگام نابينا شده بود، در فرات غسل كرد و خود را خوشبو ساخت و گام‎هاي كوچك برداشت تا سر قبر حسين بن علي (عليهماالسلام) آمد و با راهنمايي عطيه، دست روي قبر نهاد و بيهوش شد، وقتي به هوش آمد، سه بار گفت: يا حسين! سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه ...» آنگاه زيارتي خواند و روي به ساير شهدا كرد و آنان را هم زيارت نمود.(3) زيارت پياده آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاي پر آبله و باديه پيماي من است غير از عشق و محبت، كه پاي زائر را پياده به مرقد حسين(عليه‎السلام) مي‎كشاند و رنج سفر و خوف و خطر را به جان مي‎خرد، زيارت سيدالشهدا عليه السلام با پاي پياده، ثواب بسيار دارد و مورد تاكيد پيشوايان دين است. امام صادق(عليه‎السلام) فرموده است: «من خرج من منزله يريد زيارة قبر الحسين بن علي(عليه‎السلام) ان كان ماشيا كتبت له بكل خطوة حسنة و محا عنه سيئة...»(4)؛ هر كس به قصد زيارت امام حسين(عليه‎السلام)، پياده از خانه‎اش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، براي او حسنه‎اي مي‎نويسد و گناهي از او مي‎زدايد. يكي از زائران هميشگي امام حسين(عليه‎السلام) كه هر ماه آن حضرت را زيارت مي‎كرده، بخاطر پيري و ناتواني، يك بار نتوانست برود. نوبت بعد كه پياده پس از چند روز راهپيمايي به حرم مي‎رسد و سلام مي‎دهد و نماز زيارت مي‎خواند، در خواب، آن حضرت را مي‎بيند كه به وي مي‎گويد: چرا به من جفا كردي، تو كه نيكوكار بودي... .(5) اين شدت عنايت ائمه را به زائر پياده مي‎رساند. معاوية بن وهب (از اصحاب امام صادق عليه‎السلام) مي‎گويد: خدمت آن حضرت رسيدم. در مصلاي خود در خانه‎اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نياز مي‎كرد. از جمله (در دعا نسبت به زائران قبر حسين عليه‎السلام) مي‎گفت: «خدايا زائران قبر حسين را بيامرز، اينان كه در اين راه، پول خرج مي‎كنند، بدن‎هاي خود را در اين راه در معرض قرار مي‎دهند... خدايا رحمت كن بر چهره‎هايي كه آفتاب، رنگ آنها را تغيير داده، صورت‎هايي كه متوجه قبر ابا عبدالله است، چشم‎هايي كه در محبت ما اشك مي‎ريزد... خدايا اين جان‎ها و بدن‎ها را به تو مي‎سپارم، تا كنار حوض كوثر به هم برسيم... .»(6) اين سنت زيارت پياده، از زمان ائمه بوده و تاكنون نيز ادامه دارد و اجر بيشماري براي آن نقل شده است. فاضل دربندي مي‎نويسد: اين پياده بودن، يا به جهت فقير بودن زائر است كه نشان مي‎دهد اين زيارت، برخاسته از شوق و محبت است، يا به جهت آنست كه زائر، خود را در برابر سلطان اقليم جوانمردي و خورشيد سپهر عصمت و شهادت، كوچك مي‎شمارد و در راه او، رنج سفر پياده را بر خود هموار مي‎كند و هر دو ارزشمند است.(7) در عراق، از سالها پيش چنين رسم است كه هيئت‎ها، دسته‎ها و كاروان‎هايي كوچك يا بزرگ، در ايام خاصي، از بصره، بغداد و عمدتا از نجف، براي زيارت كربلا پياده حركت مي‎كنند. به ويژه در ايام زيارتي خاص مثل نيمه شعبان، اول رجب، ايام عاشورا و اربعين بيشتر و پر شكوهتر است و اغلب، راه كنار ساحل فرات را انتخاب مي‎كنند كه از نجف تا كربلا 18 فرسنگ است و چند روز طول مي‎كشد. در اين كاروان‎هاي زيارتي پياده، علماي بزرگ هم شركت مي‎كردند، همچون ميرزاي ناييني، آية الله كمپاني، سيدمحسن امين، و بسياري از علماي معاصر. در اين مسير، ديدار با عشاير و فعاليت‎هاي تبليغي هم انجام مي‎گرفت و شعارهايي هم مطرح مي‎شد و روضه خواني برگزار مي‎گشت. در ايام حكومت‎ بعثي‎ها، اين پياده‎روي‎هاي پر شكوه، آن هم از طريق جاده غير رسمي كنار فرات، رنگ مبارزه و مخالفت با رژيم عراق هم به خود مي‎گرفت و يك بار هم در ايام اربعين حسيني در سال 1397 ق. به درگيري‎هاي سخت ميان نيروهاي بعثي با انقلابيون شيعه و كاروان‎هاي زيارتي در طول راه و در حرم ابا عبدالله الحسين(عليه‎السلام) انجاميد و كشته‎ها و مجروحان بسياري داد،(8) و به «اربعين خونين » معروف شد. در كوي عشق، درد و بلا كم نمي‎شود از باغ خلد، برگ و نوا كم نمي‎شود تيغ شهادتست دل گرم را علاج اين تشنگي به آب بقاء كم نمي‎شود قاصد، تسلي دل عاشق نمي‎دهد شوق حرم به قبله نما، كم نمي‎شود(9)

دسته ها :

چرا فقط امام حسين اربعين دارد؟ 

 اربعين يعني گذشت چهل روز از مصيبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهيدان.. چرا فقط براي امام حسين عليه ‏السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي ‏اللَّه‏ عليه ‏و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟ چرا فقط براي امام حسين عليه ‏السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي ‏اللَّه‏ عليه ‏و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟ اربعين حسيني يعني گذشت چهل روز از مصيبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهيدان .. چرا فقط براي امام حسين عليه ‏السلام روز اربعين تعيين شده و براي امامان ديگر و حتي پيامبر اكرم صلي ‏اللَّه‏ عليه ‏و آله، مراسم روز اربعين نداريم؟ براي توضيح جواب اين سؤال، به اين مطالب توجه كنيد: ۱ ) فداكاري‏هاي امام حسين عليه‏السلام، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكاري‏ها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گرامي‏داشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است. ۲ ) مصيبت حضرت امام حسين عليه‏السلام، براي هيچ امام و پيامبري پيش نيامده است. مصيبت امام حسين عليه‏السلام، از همه مصيبت‏ها بزرگ‏تر و سخت‏تر بود. اگر عامل ديگري هم در كار نبود، همين عامل كافي است كه نشان بدهد چرا براي امام حسين عليه‏السلام بيش از امامان ديگر و حتي بيش از پيامبر اسلام‏صلي‏اللَّه‏عليه‏وآله عزاداري مي‏كنيم و مراسم متعددي برپا مي‏كنيم. ۳ ) در ماه محرم سال ۶۱ ق. امام حسين عليه‏السلام، فرزندان، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين عليه‏السلام و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختي براي خاندان پيامبر بود. ۴ ) دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين عليه‏السلام، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين عليه‏السلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلي فراموش شود و حتي كساني را كه براي زيارت امام حسين عليه‏السلام مي‏آمدند، شكنجه مي‏كردند و مي‏كشتند. در زمان متوكل عباسي، همه قبرهاي كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براي زيارت قبر امام حسين عليه‏السلام، منع كردند. شيعيان هم براي مقابله با اينها، از هر مناسبتي استفاده مي‏كردند كه يكي از اين مناسبت‏ها، حادثه روز اربعين است. ۵ ) يكي از نشانه ‏هاي مؤمن، زيارت امام حسين عليه‏السلام در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكري عليه‏السلام روايت شده است كه علامت‏هاي مؤمن پنج چيز است؛ پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه‏روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشاني بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن‏۱ و يكي از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده‏ اند.

دسته ها :
دسته ها :

جايي كه عزرائيل دلش سوخت!

روزي كه شداد خواست شهر ارم را افتتاح كند و با سپاه عظيم خود به اين شهر آمد، هنوز از اسب بر زمين نيامده بود كه خطاب آمد جان او را بگيرم. در اين هنگام دل من براي او سوخت . پيش خود گفتم در حسرت ديدن اين شهر چه ظلم ها و جناياتي كه شداد مرتكب نشد. اما نتوانست حتي يك بار اين شهر را از نزديك ببيند.

يكي از مهمترين نعمت هايي كه خداوند به ما ارزاني داشته است زمان و عمر است. نعمتي كه از طريق آن مي توان از عمر استفاده ي مفيد نمود و  در صدد جبران خسارتهاي اخروي كه خودمان مسببش بوده ايم بر آئيم. اما همه به يك اندازه از اين موقعيت استفاده نمي كنند. در روايت است كه وقتي انسان مي ميرد درخواست مي كند كه به دنيا برگردد و اعمال شايسته انجام دهد. اما خداوند مي فرمايد عمري به تو مهلت داديم و به سوي ما نيامدي.

حجت الاسلام حيدري كاشاني در يكي از برنامه هاي سمت خدا به ذكر روايتي پرداختند كه در جوامع الحكايات نقل شده است و آن از اين قرار است كه يك روز عزرائيل در محضر پيامبر اسلام بود . پيامبر از او پرسيد: هزاران سال است كه جان مردم را مي گيري، آيا تا به حال شده در حالي كه جان فردي را مي گيري دل تو براي او بسوزد؟  

عزرائيل گفت: تا كنون دل من به حال دو نفر سوخته است . يك بار در درياي پرتلاطمي يك كشتي غرق شد. يك مادر بارداري بر روي تخته پاره ي آن كشتي قرار گرفت. در همان حال فرزند او بدنيا آمد . اين مادر فرزند را بر روي سينه ي خود چسبانده بود و كودك هنوز سينه ي او را نگرفته بود كه از جانب خداوند خطاب آمد كه جان مادر را بگيرم. در اين هنگام دل من به حال اين مادر و فرزندي كه تنها در دل دريا بر روي تخته پاره باقي مي ماند، سوخت.

جاي دوم زماني بود كه شداد ابن عاد تمام عمر خود را گذاشت و از هر راهي كه مي شد مال و ثروت جذب كرد. سپاه عظيمي درست كرد كه آنها را به جستجوي زمرد و زبرجد و جواهرات  مي فرستاد . و دستور داده بود كه ستون هاي شهر خود را با جواهرات بالا ببرند .(اللتي لم يخلق مثلها في البلاد) روزي كه خواست اين شهر را افتتاح كند و با سپاه عظيم خود به اين شهر آمد . هنوز از اسب بر زمين نيامده بود كه خطاب آمد جان او را بگيرم. در اين هنگام دل من براي او سوخت . پيش خود گفتم در حسرت ديدن اين شهر چه ظلم ها و جناياتي كه شداد مرتكب نشد. اما نتوانست حتي يك بار اين شهر را از نزديك ببيند.

حضرت عزرائيل به اين قسمت از داستان كه رسيد، حضرت جبرائيل نازل شد. حضرت جبرائيل از جانب خداوند گفت: آيا مي داني آن كودك كه بي مادر رها شد همان شداد ابن عاد بود. ما جان او را اينگونه گرفتيم تا تمام جهانيان بدانند ما به كافران و پيروان شيطان مهلت مي دهيم اما آنها را به حال خود رها نمي كنيم. در قرآن مي فرمايد: اينها كساني بودند كه در سرزمين ها طغيان كردند و فساد را به نهايت درجه رساندند . تازيانه ي عذاب خداوند بر اين افراد فرود آمد . در روايتي آمده كه بعد از گرفتن جان شداد، دستور آمد كه جان سپاهيان او را هم بگيريد . سپس اين شهر در اختيار مردم قرار داده شد . اما مردم نيز كفران نعمت كردند . تا اينكه قوم عاد با يك تندباد سوزناك و هلاكت بار از بين رفت و شهر آنها زيرو رو شد . پروردگار شما در كمينگاه كساني است كه پيرو شيطان بوده و از راه خداوند رحمان خارج مي شوند.

دسته ها :

دلايل نامگذاري محلات‌قديمي تهران كمتر كسي است كه دليل نامگذاري اين محله ها را بداند! حتي با رجوع به افراد كهنسال ساكن در خود اين محله ها هم روايت هاي متفاوتي بدست مي آيد. اما بد نيست كه بدانيد اين نام ها اكثراً صبغه اي تاريخي دارند از قبيل: اقدسيه، يوسف آباد، جماران و... تا زماني كه آقامحمدخان قاجار تهران را به عنوان پايتخت انتخاب نكرده بود از نام اين محلات نيز خبري نبود. شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد كه چند روزي در تهران ماندگار شده باشيد چه براي تفريح و گشت و گذار و رسيدن به مقصد و چه براي انجام امور كاري و اداري. ولي چيزي كه در اين بين خودنمايي مي كند نام هاي محلات قديمي تهران است كه تا حدودي جالب به نظر مي رسند، از قبيل: محله سيدخندان، ونك، دركه، قلهك و... كمتر كسي است كه دليل نامگذاري اين محله ها را بداند! حتي با رجوع به افراد كهنسال ساكن در خود اين محله ها هم روايت هاي متفاوتي بدست مي آيد. اما بد نيست كه بدانيد اين نام ها اكثراً صبغه اي تاريخي دارند از قبيل: اقدسيه، يوسف آباد، جماران و... تا زماني كه آقامحمدخان قاجار تهران را به عنوان پايتخت انتخاب نكرده بود از نام اين محلات نيز خبري نبود، زيرا قبل از آن تهران فقط محدود بود به قصبه اي كه همجوار ري و ورامين بود و اين شاهان و شاهزادگان قجري بودند كه به توسعه اين قصبه پرداختند. در اين بين هر محله نام مخصوصي بخود گرفت ولي هر كدام بنا به دليلي. اكبر تهراني در باب دليل نام محلات كهن و قديمي تهران اين گونه مي نويسد: محله اقدسيه نام قبلي اقدسيه حصار ملا بوده است، تا اينكه ناصرالدين شاه زمين هاي آنجا را به باغ تبديل و براي يكي از همسران خود كاخي در آنجا ساخته كه به همين دليل اسم اين مكان به اقدسيه معروف شد. امينيه اقدس يا اقدس الدوله، عمه «مليجك معروف» است، كه نام اصلي وي زبيده خانم مي باشد، كه بدواً او به عنوان پرستار و خدمه شاه به اندرون راه يافت، و چون فردي امين و خوش خدمت بود، كم كم به امينه اقدس و اقدس الدوله لقب يافت، و در عداد زوجات ناصرالدين شاه قرار گرفت، تا اينكه به وسيله او برادرش «ميرزا محمدخان پدر مليجك» هم به دربار راه يافت، كه به سبب مورد اعتماد بودن او هم به عنوان امين الخاقان معروف شد. محله يوسف آباد يوسف آباد در خارج طهران و در شمال غربي دارالخلافه ناصري قرار داشته و داراي باغ هايي بوده كه در مالكيت ميرزايوسف آشتياني مستوفي الممالك بوده است، كه ايشان پس از احداث، اين منطقه را به نام خود يوسف آباد ناميده، اين محله خارج از طهران آن روز، داراي قناتي بوده كه به داخل شهر طهران وارد، كه در مدخل امروزي خيابان حافظ نزديك به پمپ بنزين، مورد استفاده قرار مي گرفته است. لذا دروازه يوسف آباد هم به مناسبت همين قنات نام گرفته و در همين مكان بوده است، اراضي يوسف آباد در سال 1327 خورشيدي به مستخدمين دولت با اقساط طويل المدت واگذار و قسمتي از آن به بيمارستان ارتش تبديل گرديد. محله پل چوبي يكي از دروازه هاي دارالخلافه ناصري دروازه شميران بوده كه در مدخل خيابان نظاميه «از سرچشمه به سمت شمال و كمي بالاتر از ميدان بهارستان نزديك به پمپ بنزين فعلي را در زمان قاجاريه خيابان نظاميه مي گفتند» قرار داشته، و چون در اطراف دروازه ها خندق هاي پرآبي براي دفاع از شهر وجود داشته است. بدين سبب براي ورود و خروج به داخل طهران، و عبور از اين خندق از پل چوبي بزرگي استفاده مي شده كه امروزه نه از آن دروازه اثري است و نه از آن خندق، ولي اين محل همچنان به همين نام مسمّي مي شود. محله كامرانيه اين محل در خاور تجريش واقع، دهي است داراي قنات، و زمين هاي آن از رود دارآباد مشروب مي شود، محصولاتش غلات، ميوه جات، اهالي آن به كشاورزي و باغباني روزگار مي گذرانند، حصار بوعلي و كامرانيه به يكديگر متصل هستند، زمين هاي اين قصبه ابتدا به ميرزاسعيدخان وزير امور خارجه تعلق داشت، كه پس از آن كامران ميرزا پسر بزرگ ناصرالدين شاه با خريد زمين هاي حصار بوعلي، جماران و نياوران آنجا را كامرانيه ناميد. محله قلهك قلهك از دو كلمه «قله» و «ك» تشكيل شده است، كه قله معروف كلمه كله، مخفف كلات به معناي قلعه است، عقيده اهالي بر اين است كه به دليل اهميت قلهك كه بر سر راه گذرگاه هاي لشگرك ونك و شميران بوده است، به آن آبادي (قله- هك) گفته شده است. آب اين قصبه خوش آب و هوا، از هفت رشته قنات تأمين و در بهار از رودخانه دربند حق آبه دارد، محصولات عمده آن غلات و انواع ميوه جات و سبزيجات و شغل سكنه آن كارگري در كارخانه مهمات سازي و ضرابخانه و باغباني است. محله محموديه در اين محل باغي وجود داشته كه متعلق به حاج ميرزا آقاسي رئيس الوزراء محمدشاه قاجار «به سال هاي 1261 تا 1264 هجري قمري به مدت 13 سال» بوده است. نام وي ملاعباس ماكويي معروف به حاج ميرزا آقاسي و اصلش از طايفه بيات ايروان است، لذا چون نام او عباس بوده است، محموديه را قبلاً عباسيه مي گفتند، تا اينكه علاءالدوله اين باغ بزرگ بنام عباسيه را، از دولت آن زمان خريد، و به نام پسرش محمودخان احتشام السلطنه محموديه نامند. محله جماران زمين هاي ده جماران متعلق به سيدمحمدباقر جماراني از روحانيون معروف عصر ناصري بوده است. برخي از اهالي معتقدند كه در كوه هاي اين محله از قديم مار فراوان بوده، و مارگيران براي گرفتن مار به اين ده مي آمدند، لذا دليل نام گذاري اين منطقه را بودن مار دانسته اند، كه در مقابل عده اي هم اعتقاد بر اين است كه جمر و كمر به معني سنگ بزرگ است، از اينرو چون در اين مكان سنگ هاي بزرگي وجود داشته و از آن ها برداشت مي كرده اند، اين ده به جمران، يعني محل بدست آمدن جمر (سنگ بزرگ) ناميده شده است. محله داوديه ميرزاآقاخان نوري ملقب به اعتمادالدوله پسر ميرزااسدالله خان نوري همان شخصي كه با كمك انگليس توطئه عليه اميركبير را موجد، و پس از به قتل رسانيدن ميرزاتقي خان جاي او را به ناحق گرفت، داوديه را بنا نهاد. ميرزاآقاخان عمارت و بناهاي زيادي داشته است، كه از جمله آن ها عمارت و باغ داوديه مي باشد، او اراضي داوديه را كه به «ارغوانيه» معروف بود، براي پسر دومش ميرزا داودخان خريداري و آن را ساخت و توسعه داد و به نام پسرش داوديه نام نهاد. اين محله متصل به قلهك و در جنوب غربي آن قرار دارد. محله نياوران در تاريخ مذكور است كه ناصرالدين شاه در اوايل سلطنت خود يك روز ايشيك آقاسي را احضار كرد و گفت من امسال از رفتن به ييلاق صرف نظر مي كنم، دستور بده، اطراف طهران را بازديد كنند ببينند كجا خوش آب و هوا و در تابستان خنك و باصفاتر است. ايشيك آقاسي بعد از بررسي كامل قريه «كردوي» را پيشنهاد نمود، و پس از بازديد دستور داد كاخ بزرگ ييلاقي براي شخص شاه، و چندين دستگاه عمارت چند اطاقه براي اندرون ساختند. اسم قديم اين مكان «قريه كردوي» و در تيول فتحعليشاه بوده، كه در عهد ناصري اين ده در اختيار خانم فخرالدوله، زن ناصرالدين شاه قرار داشته، كه پس از انتخاب ايشيك آقاسي، اين قريه را خانم فخرالدوله به شوهرش پيش كش مي نمايد، كه به عوض آن، شاه هم قريه چيذر را به وي مي دهد. كه پس از اين معاوضه، «كردوي» به «نياوران» تغيير نام پيدا كرد. تا اينكه پس از سپري شدن سي سال از سلطنت ناصرالدين شاه نياوران به نام صاحب قرانيه خوانده شد. لذا مي بينيم كه صاحب قرانيه ناصري بعد از حدود يك و نيم قرن هنوز جلال و شكوه خود را دارا مي باشد. محله اميريه كامران ميرزا پسر سوم ناصرالدين شاه، شخصيتي بود كه از همان اوان كودكي صاحب مقام و منصب شده بود، ابتدا به نايب السلطنه لقب داده شد، و بعد حكومت طهران به او واگذار و سرانجام به مقام وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا رسيد، كه به همين جهت لقب «اميركبير» هم بر القابش افزوده گشت، در همين زمان بود كه در سمت غربي طهران باغ و عمارتي بنا نمود، كه به نام اميريه مسمّي گرديد. اين باغ و عمارت حدوداً در ضلع غربي خيابان اميريه (ولي عصر عج فعلي) قرار داشت، كه به دليل همسايگي اين خيابان با آن باغ، اين نام به اين محله گذاشته شد. نايت السلطنه كامران ميرزا در شمال عمارت اميريه باغ و عمارتي هم به نام مادرش بنا نهاد و آن را «منيريه» ناميد، كه اين دو محله و خيابان آن هنوز هم به نام اين دو باغ معروف است. در حوض خانه هاي مرمر و آئينه كاري عمارت اميريه، شاهكارهاي معماري و ظريف كاري به كار رفته بود، اروپائيان مقيم طهران، با كسب اجازه قبلي براي تماشاي اين مكان و عكسبرداري از آن مي آمدند، تالار بزرگ طبقه فوقاني نيز در زيبايي كمتر از حوض خانه نبود. وسعت باغ هاي اميريه و منيريه را توأمان بيش از هفتصد هزار متر مربع تخمين زده اند، لازم به ذكر است كه در دوره پهلوي اول عمارت اميريه به دانشكده افسري تبديل شد

دسته ها :

در اول صفر سال 61 هجري قمري، با رسيدن خبر نزديك شدن اسراي اهل‌بيت(ع) به دمشق، يزيد ملعون دستور دارد كه تاجي جواهر نشان و تختي مرصع به سنگ‌هاي قيمتي آماده كنند و بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را آذين ببندند تا پس از آمادگي كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند. شاميان كه در آراستن شهر كم نگذاشته بودند، بر فراز بام‌ها بيرق‌هاي رنگارنگ برافراشتند و در هر گذري بساط شراب را پهن كردند، نغمه آوازخوانان بلند بود و مردم دسته دسته به سوي دروازه كوفه در دمشق مي‌رفتند، اين در حالي بود كه اهل بيت(ع) مصيبت زده و داغدار پيامبر(ص) را همراه با نيزه‌داران تازيانه به دست و بي‌رحم وارد دروازه ساعات كردند.

 آنچه در ادامه مي‌آيد گزارشي از نحوه ورود كاروان آل الله به دمشق است كه از «دانشنامه امام حسين» نقل مي‌شود:

اسراي كاروان كربلا را در حالى وارد دمشق كردند كه سر حسين(ع)، در ميانشان بر بالاى نيزه بود، هرگاه يكى از آنان با ديدن سر مى گريست، نگهبانان، او را با تازيانه مى‌زدند، اهل ذمّه در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف كشيده بودند و به صورتشان، آب دهان مى انداختند.

 شمر چگونه درخواست اُمّ‌كلثوم را برآورده كرد

 اُمّ‌كلثوم به شمر ـ كه از افراد آن گروه بود ـ نزديك شد و گفت: درخواستى از تو دارم، گفت: درخواستت چيست؟ گفت: هنگامى كه ما را به شهر مي‌بري، ما را از دروازه‌اى ببر كه تماشاگر كمترى دارد و به آن‌ها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند كه از كثرت نگاه‌هايشان به ما، در اين حال، خوار شده‌ايم، شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست او فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آن‌ها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آن‌ها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگاه مى‌دارند، ايستادند .

ماجراي مناظره امام سجاد(ع) با مرد شامي

حرم پيامبر خدا(ص) را از دروازه‌اى كه «تَوما (نام قديم دروازه ساعات)» ناميده مى‌شد، وارد شهر دمشق كردند، پيرمردى جلو آمد و به آنان نزديك شد و گفت: ستايش ويژه خدايى است كه شما را كُشت و هلاكتان ساخت و مردان را از آزار شما آسوده كرد و شما را در اختيار اميرمؤمنان نهاد! امام زين‌العابدين(ع) به او فرمود: «اى پيرمرد! آيا قرآن خوانده‌اى؟»، گفت: آرى، آن را خوانده‌ام، فرمود: «پس اين آيه را مى‌دانى «بگو : بر آن (رسالت)، اجرى از شما نمى‌طلبم، جز مهروَرزى با نزديكانم»، پيرمرد گفت: آن را خوانده‌ام. امام سجاد(ع) فرمود: «اى پيرمرد! آن نزديكان، ما هستيم، آيا در سوره بنى‌اسرائيل خوانده‌اي: «و حقّ نزديكان را به آن‌ها بده»؟»، پيرمرد گفت: آن را خوانده‌ام. حضرت زين‌العابدين(ع) فرمود: «اى پيرمرد! آن نزديكان، ما هستيم، آيا اين آيه را خوانده‌اى «و بدانيد كه يكْ پنجمِ آنچه به دست مى‌آوريد، براى خداوند و پيامبر و نزديكان است»؟». پيرمرد گفت: آن را خوانده‌ام، امام(ع) فرمود: اى پيرمرد! آن نزديكان، ما هستيم، آيا اين آيه را خوانده‌اى: «خداوند، اراده آن دارد كه آلودگى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند»؟، پيرمرد گفت: آن را خوانده‌ام. فرمود : «ما آن اهل بيتيم و خداوند، آيه طهارت را مخصوص ما كرده است»، پيرمرد، لحظه‌اي خاموش و از گفته خويش پشيمان شد، سپس سرش را به سوى آسمان، بالا برد و گفت: خدايا! من از آنچه گفتم و از دشمنى با اين اهل‌بيت، توبه مى‌كنم، خدايا! من از دشمن محمّد و خاندان محمّد ـ جن باشد يا انسان ـ به درگاه تو بيزارى مى‌جويم. سپس گفت: آيا مى‌توانم توبه كنم؟ حضرت زين‌العابدين(ع) به او فرمود: «آرى، اگر به سوى خدا باز گردى، خدا هم به سوى تو باز مى‌گردد و تو با ما خواهى بود»، پيرمرد گفت: من توبه‌كارم!

دسته ها :
X