دعاي آيت‌الله بهجت در حق يك طلبه چيزي به مسجد نمانده بود كه يكي از طلبه‌ها به او گفت: آقا ما را دعا كنيد. آيت‌الله بهجت هم در پاسخ با كمي مكث سه مرتبه فرمود: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ». «پرسش‌هاي شما، پاسخ‌هاي آيت‌الله بهجت» عنوان كتابي است كه به سؤالات گوناگون در زمينه‌هاي اخلاقي، اجتماعي، سياسي، عرفاني و ... از زبان آيت‌الله بهجت پاسخ مي‌گويد. اينك در نظر داريم به تناسب، نكاتي را براي علاقه‌مندان ذكر كنيم. مؤلف در مقدمه اين كتاب، مطلب جالبي را درباره همراهي با آيت‌الله بهجت(ره) آورده است كه خواندن آن براي عاشقان طريق الهي، خالي از لطف نيست. روزمرّگي يعني: صبح، صبحانه خوردن و بعد پي كاري رفتن و ظهر نهار خوردن بعد استراحت و شايد كار و شب شام خوردن و خوابيدن و باز روز بعد، «روز از نو، روزي از نو». روزمرّگي يعني: يك زندگي پر از عادت و بي‌حاصل، خمود و بدون غايت. روزمرگي يعني ... اينجاست كه انسان احساس مي‌كند بايد پنجره‌اي به درون جان او گشوده شود و اگر چنين شد، آدمي وزش نسيمي تازه را با تمام دل احساس خواهد كرد نسيمي روح‌بخش و جان‌افزا. احتياج ما به اين نسيم تازه و معطر بيش از آب و غذاست و اگر آن حال و هواي معنوي و روحاني در كوچه پس كوچه‌هاي دل سر نزد و اگر آن نسيم ملايم در درون جان نپيچد، جان آدمي خواهد افسرد. سيد انبيا حضرت رسول(ص) فرمودند: هر گاه چهل روز بگذرد و مؤمن، دانشمندي پرهيزكار را نبيند قلبش مي‌ميرد. در حقيقت ديدار از عالم رباني يكي از نسيم‌هاست و اين نسيم‌هاي روحاني ممكن است گاه‌گاهي به بهانه‌هاي گوناگون به انسان به ورزد. شايد سؤال، يكي از همين بهانه‌ها باشد. مسلم است كه ديدار دانشمندان الهي و رباني كه با كوله‌باري از حكمت كه نتيجه سال‌ها علم و عمل آنان است تارهاي عنكبوتي غفلت را كه در وجود ما تنيده شده يكي پس از ديگري مي‌زدايد و در اين دوران خشكسالي و قحطي معنويت، انسان را به وادي حقيقت سوق مي‌دهد. جنيد بغدادي مي‌گويد: سخنان بزرگان و مشايخ راسخ و استوار، در علم و معرفت، لشكري از لشكرهاي خداست. بانگ غريو و عرشي «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» در گوش جان ما مي‌پيچد. حال كه اينگونه است، پس بايد عازم شويم... . واحد صالحين پايگاه مقاومت شهيد بهشتي ره غرق در انديشه سؤال به سوي منزلي ساده و بي‌آلايش در خيابان اصلي شهر مقدس قم و چند صد متري حرم ملكوتي بانوي كرامت حركت مي‌كنم چيزي به ساعت 10 صبح نمانده به منزلي مي‌رسم كه چند نفر در اطراف آن منتظر بيرون آمدن كسي هستند. چند لحظه‌اي نمي‌گذرد كه در خانه گشوده مي‌شود و پيرمردي روحاني و نوراني عصازنان با لباني مترنم از ذكر، در حالي كه شال سفيدي به كمر بسته و عباي خرمايي رنگ بر دوش انداخته پاي بيرون مي‌نهد سلامش مي‌دهم و به احترامش جلوتر مي‌روم. او نيز با مهرباني ذكرش را قطع مي‌كند و جواب سلامم را مي‌دهد و بعد دوباره ادامه مي‌دهد: «اللهم اني اسئلك خير اموري كلها و اعوذ بك من خزي الدنيا و عذاب الاخره». به سيماي آن مرد خدايي با صفا كه مي‌نگرم احساس مي‌كنم او در عالمي ديگر، همنشين لاهوتيان است و «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ». در او دقيق‌تر كه مي‌شوي فكر مي‌كني كه او گويي در اين زمانه پرهياهو و دنياي پر زرق و برق و شلوغ و با اضطراب زندگي نمي‌كند. چهره هميشه آرام و جذابش، چشمان مهربانش، نگاه‌هاي نافذ و گاهي ممتدش و لباني هميشه مترنم از ذكر الهي چنان آرامشي در تو ايجاد مي‌كند كه غصه‌هاي دنيا را به كلي از ياد مي‌بري و از گرما و حرارت آن مي‌رهي و خنك مي‌شوي. با او آهسته قدم بر مي‌دارم و با خودم مي‌گويم: راستي اين دهمين سالي است كه او را مي‌شناسم و هر گاه او را ديده‌ام يا قرآن مي‌خواند و يا دعا و يا ذكر خاصي را آهسته زمزمه مي‌كند و هرگز و حتي لحظه‌اي آن را قطع نمي‌كند. ذكر او آنچنان پيوسته و روح‌افزاست كه ناگهان با او همراه مي‌شوم. ذكر او نه فقط امروز بلكه به درازاي نود سال شگفتي و حيرت زايدالوصفي در تو ايجاد مي‌كند. او كسي نيست مگر آن فقيه فرهيخته شيخ فرزانه و عالم رباني حاج شيخ «محمد تقي بهجت». سالياني است كه او بدون هياهو و مريدپروري و زهد فروشي و يا تظاهر به كرامت كه امروزه آفت و معضلي بزرگ براي مدعيان راه خدا و حتي پويندگان معنويت شده است سلوك مي‌كند. شايد اين طور باور كرده‌ايم كه هر چه حوادث عجيب و غريب بزرگي در زندگي بيشتر مشاهده شود نشانه عظمت بيشتري است. حال آنكه اين نگاه درست نيست بلكه بعضي از انسان‌ها در اوج بزرگي، زندگي ظاهريشان خيلي عادي و طبيعي است در اين ميان فقيه عاليقدر و پارسا، عارف و اصل حضرت آيت‌الله العظمي بهجت از جمله بزرگاني است كه چنان رندانه مهر سكوت بر لب نهاده كه جز نشانه‌هاي انگشت شمار از خود باقي نگذارده و اين رازي است كه از ايشان «عارفي مكتوم» ساخته است. امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «خوشا به حال بنده گمنامي كه مردم را مي‌شناسد، به تن همنشين آن‌هاست، حال آنكه به دل با كارهاي آنان همراه نيست. آن‌ها را در ظاهر مي‌‌شناسد و حال آنكه ديگران باطن او را نمي‌شناسند». واحد صالحين پايگاه مقاومت شهيد بهشتي ره با خودم در قلبم مي‌گويم به واسطه انجام كدامين عمل توفيق زيارت و شرفيابي به درس و نماز پر از رمز و راز او كه در ژرفاي اقيانوس بي‌كرانه معنويت و سيرالي‌الله غوطه‌ها خورده و گهرها صيد نموده است را يافته‌ام! اين آيه نوراني تكانم مي‌دهد: «يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ به؛ خدا شما را از رحمتش دو بهره نصيب گرداند و نوري شما را عطا كند كه بدان نور راه پيماييد. چيزي به مسجد نمانده بود كه يكي از طلبه‌ها به او گفت: آقا ما را دعا كنيد او هم در پاسخ با كمي مكث سه مرتبه فرمود: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ». با خودم مي‌گويم اي كاش راه خانه تا مسجدش فرسنگ‌ها فاصله بود تا اين بدرقه و مشايعتمان كوتاه‌مدت نباشد و اي كاش..! محضر گرانبها و نادرتر از كيميا و نوراني او از يك طرف و از طرفي چهره كهنسال و خسته او و عصايي كه مرتب آن را به زمين مي‌كوبد و با دستي ديگر عباي خود را جمع كرده نگه مي‌دارد و نيز شكوه و مهابت مترتب بر وجود شريفش مانع از پرسيدن سؤال مي‌شود! راستي اگر بخواهم از او سؤالي داشته باشم از كجا شروع كنم؟! نمي‌دانم از ژرفا و كرامات اذكاري كه پيوسته به آن مشغول است و يا تسبيح مشكيني كه در دست دارد و آن‌ها را مي‌شمارد بپرسم يا از اسرار نمازش و گريستن به ياد حضرت دوست در محراب مسجدش و يا از سطور نوراني و اوراق زرين كتاب ارزشمند زندگي‌اش. جانم از شهد نوشين اين قبيل افكار مفرح بيرون نيامده بود كه ديدم به درب مسجد رسيده‌ايم و ديگر خيلي دير شده است. مسجد مملو از جمعيتي دلداده بود كه از لحظاتي پيش منتظر پير و مراد خود بودند همين كه پاي راست خود را در مسجد گذاشند كسي فرياد زد بر جمال خاتم‌الانبيا محمد صلوات! و مسجد از صفاي عطرآگين نام محمدي معطر شد. حضرتش آرام آرام روي صندلي كه از قبل آماده شده بود قرار گرفتند و پس از احوال پرسي كوتاهي به تسبيح خود نگاهي نموده و دوباره مشغول ذكر شدند در حالي كه ترنم سبز ذكر و دعاي شيخ روشن ضمير ما فضاي مسجد را به شميمم خوش خود مي‌آكند. آن لحظه از خداي لايزال ممنون بودم كه توفيق تشرف به محضر مبارك تجسم احاديث نبوي و ائمه هدي در وصف عالمان رباني و روات حديثي چون او كه تمام عمر شريفش صرف خداي تعالي گرديده را يافته‌ام! عقربه‌هاي ساعت مسجد ده و پنج دقيقه را نشان مي‌دهد.


دسته ها :
X